Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
suck up to some one
U
پیش کسی خود شیرینی کردن پیش کسی چاپلوسی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fraise
U
چاپلوسی چاپلوسی کردن
To sponge on some one .
U
کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
flatter
U
چاپلوسی کردن
truckle
U
چاپلوسی کردن
sweet talk
U
چاپلوسی کردن
collogue
U
چاپلوسی کردن
flatters
U
چاپلوسی کردن
butters
U
چاپلوسی کردن
buttering
U
چاپلوسی کردن
buttered
U
چاپلوسی کردن
fleech
U
چاپلوسی کردن
butter
U
چاپلوسی کردن
to talk with the tongues of angels
<idiom>
U
چاپلوسی کردن
to oil one's tongue
U
چاپلوسی کردن
wagtails
U
چاپلوسی کردن
wagtail
U
چاپلوسی کردن
to speak with a sweet tongue
<idiom>
U
چاپلوسی کردن
gloze
U
چاپلوسی کردن
blandish
U
نوازش کردن چاپلوسی کردن
lay it on with trowel
U
اشکارا چاپلوسی کردن
soft-soap
U
چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped
U
چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps
U
چاپلوسی کردن تملق
soft soap
U
چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping
U
چاپلوسی کردن تملق
pour it on thick
<idiom>
U
ماهرانه چاپلوسی کردن از
to schmooze somebody
U
برای کسی چاپلوسی کردن
to pander to somebody's ego
<idiom>
U
برای کسی چاپلوسی کردن
to butter somebody up
U
برای کسی چاپلوسی کردن
ingratiate
U
خود شیرینی کردن
ingratiating
U
خود شیرینی کردن
shine up to
<idiom>
U
خود شیرینی کردن
to pick thanks
U
خود شیرینی کردن
ingratiated
U
خود شیرینی کردن
ingratiates
U
خود شیرینی کردن
puff paste
U
نان شیرینی پف کردن
to smarm over somebody
U
برای کسی خود شیرینی کردن
to crawl to somebody
U
برای کسی خود شیرینی کردن
to curry favour
[British E]
/favor
[American E]
with somebody
U
برای کسی خود شیرینی کردن
to make up to any one
U
پیش کسی خود شیرینی کردن
polish the apple
<idiom>
U
خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
slaver
U
اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
sliminess
U
چاپلوسی
flunkeyism
U
چاپلوسی
sycophancy
U
چاپلوسی
soft-soaps
U
چاپلوسی
adulation
U
چاپلوسی
soft-soaping
U
چاپلوسی
toadyism
U
چاپلوسی
obsequiousness
U
چاپلوسی
subservience
U
چاپلوسی
subserviency
U
چاپلوسی
flattery
U
چاپلوسی
lip service
U
چاپلوسی
soft-soaped
U
چاپلوسی
lip-service
U
چاپلوسی
soft soap
U
چاپلوسی
soft-soap
U
چاپلوسی
subservience or cy
U
کمک چاپلوسی
blarney
U
چاپلوسی مداهنه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
grease
U
چاپلوسی روغن زدن
greased
U
چاپلوسی روغن زدن
greasing
U
چاپلوسی روغن زدن
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
cajoled
U
گول زدن چاپلوسی
double talk
U
چاپلوسی و زبان بازی
cajoling
U
گول زدن چاپلوسی
cajoles
U
گول زدن چاپلوسی
cajole
U
گول زدن چاپلوسی
courtliness
U
نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
parrotry
U
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
pastries
U
شیرینی
patisserie
U
شیرینی
marzipan
U
شیرینی
confection
U
شیرینی
confetti
U
شیرینی
amiability or amiableness
U
شیرینی
amiability
U
شیرینی
pastry
U
شیرینی
sugars
U
شیرینی
sweetmeat
U
شیرینی
saccharinity
U
شیرینی
patisseries
U
شیرینی
mellifluence
U
شیرینی
melodiousness
U
شیرینی
sugar candy
U
شیرینی
lolipops
U
شیرینی
confections
U
شیرینی
nicy
U
شیرینی
sweet stuff
U
شیرینی
goody
U
شیرینی
goodies
U
شیرینی
love liness
U
شیرینی
sweetness
U
شیرینی
sugar
U
شیرینی
bonbon
U
شیرینی
loveliness
U
شیرینی
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
sweet tooth
U
علاقمند به شیرینی
elecampane
U
نوعی شیرینی
cookie
U
شیرینی بیسکویت
sugared
U
شیرینی زده
cooky
U
شیرینی خشک
ingratiation
U
خود شیرینی
confectionary
U
شیرینی سازی
bakemeat
U
نان شیرینی
kissing comfit
U
شیرینی معطر
blintz
U
نوعی شیرینی
confectioners
U
شیرینی فروش
costs arabicus
U
قسط شیرینی
crackers
U
یکجور شیرینی
puff pastry
U
شیرینی پفکی
cracker
U
یکجور شیرینی
cookie
U
شیرینی خشک
box suitmeats
U
جعبه شیرینی
tuck
U
شیرینی مربا
confectioner
U
شیرینی فروش
cooky
U
شیرینی بیسکویت
tucks
U
شیرینی مربا
baked meat
U
نان شیرینی
cookies
U
شیرینی خشک
sweet tooth
U
شیرینی دوست
custard pie
U
یکجور شیرینی
freshness
U
شیرینی بی نمکی
cookies
U
شیرینی بیسکویت
wafer
U
شیرینی پنجرهای
sweetmeat
U
شیرینی جات
wafers
U
شیرینی پنجرهای
tucking
U
شیرینی مربا
corn ball
U
شیرینی چس فیل
blintze
U
نوعی شیرینی
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com