Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
thermoplastics
U
پلاستیک سختی ناپذیر
thermoset
U
پلاستیک سختی ناپذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
thermoplast
U
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
Other Matches
tempered
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
immedicable
U
درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
invulnerable
U
زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
plastic
U
پلاستیک
pseudoplastic
U
پبه پلاستیک
plastic
U
ناکشسان پلاستیک
thermosetting plastic
U
پلاستیک ترموسیتینگ
plastic industry
U
صنعت پلاستیک
plastic surgery
U
جراحی پلاستیک
plastic
U
پلاستیک مجسمه سازی
laminated plastic material
U
ماده پلاستیک متورق
cards
U
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
card
U
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
after hardening
U
دوباره سخت کردن پلاستیک
to metallizo rubber
U
گوگرد زدن پلاستیک و انراکشدارتر کردن
plasticize
U
بصورت پلاستیک در اوردن نرم کردن
lexon
U
پلاستیک پلی کربنات که معمولاشفاف است
kapton
U
نوعی پلاستیک عایق حرارتی باپوشش طلایی در فضاپیما
acrylic
U
پلاستیک ترموست شفاف ازجنس استرهای پلیمریزه اسیدهای اکریلیک
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
polyester
U
نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد
optical
U
شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
magnetic tapes
U
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tape
U
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
tapes
U
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped
U
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
tape
U
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
stiffness
U
سختی
hardship
U
سختی
rigor
U
سختی
duress
U
سختی
adamancy
U
سر سختی
inflexibility
U
سختی
adamancy
U
سختی
buckram
U
سختی
astingency
U
سختی
arduousness
U
سختی
rigidity
U
سختی
aggravation
U
سختی
hardships
U
سختی
rigorousness
U
سختی
sternness
U
سختی
hardness
U
سختی
strictness
U
سختی
seriously
U
به سختی
terribleness
U
سختی
soreness
U
سختی
steeliness
U
سختی
roughing
U
سختی
rigorism
U
سختی
difficulty
U
سختی
difficulties
U
سختی
tenacity
U
سختی
toughness
U
سختی
heavily
U
به سختی
oppressiveness
U
سختی
privation
U
سختی
flintiness
U
سختی
austerity
U
سختی
severity
U
سختی
intractability
U
سختی
long suffering
U
سختی کش
privations
U
سختی
intensity
U
سختی
violence
U
سختی
hardness of water
U
سختی اب
hard lines
U
سختی
grievousness
U
سختی
hardily
U
به سختی
rigors
U
سختی
rigour
U
سختی
hardiness
U
سختی
rigours
U
سختی
inexorability
U
سختی
intolerableness
U
سختی
intension
U
سختی
intenseness
U
سختی
implacability
U
سختی
inclemency
U
سختی
impenetrableness
U
سختی
induration
U
سختی
odburacy
U
سختی
inexpiableness
U
سختی
imperviousness
U
سختی بی اعتنائی
hardly any
U
به سختی هیچ
[هر]
hardenability
U
قابلیت سختی
softened
U
سختی را گرفتن
stubbornness
U
سر سختی لجاجت
strain hardness
U
سختی درجه
strain hardness
U
سختی کشی
irreconcilability
U
سختی در عقیده
softens
U
سختی را گرفتن
soften
U
سختی را گرفتن
stubbornly
U
از روی سر سختی
tenacity coefficient
U
ضریب سختی
softener
U
کاهنده سختی اب
hardness test
U
ازمایش سختی
impact hardness
U
سختی برخورد
thermosetting
U
سختی پذیر
temporary hardness
U
سختی موقت
resistance
U
سختی مخالفت
to suffer hardship
U
سختی کشیدن
eburnation
U
عاجی سختی
I hardly ate
U
من تو را سختی خوردم
durometer
U
سختی سنج
depth of case
U
عمق سختی
narrow circumstances
U
تنگی سختی
depth of hardening zone
U
عمق سختی
acataposis
U
سختی بلع
rebound hardness
U
سختی جهشی
addle
U
سختی گرفتاری
irreconcilableness
U
سختی در عقیده
asperity
U
سختی ترشی
permanent hardness of water
U
سختی دایم اب
granite
U
سختی استحکام
solidity
U
استواری سختی
graveness
U
عبوسی سختی
painfulness
U
زحمت سختی
gameness
U
جان سختی
water hardness
U
درجه سختی آب
sclerometer
U
سختی سنج
permanent hardness
U
سختی دائمی
duration
U
سختی بقاء
refractorily
U
باسر سختی
life of privation
U
زندگی در سختی
brinell hardness number
U
ضریب سختی برینل
rebound hardness test
U
ازمایش سختی جهشی
drop hardness test
U
ازمایش سختی سقوطی
hardness testing machine
U
دستگاه ازمایش سختی
red hardness
U
سختی گرم سرخ
rockwell hardness test
U
ازمایش سختی راک ول
scleroscope hardness
U
دستگاه سختی سنج
scratch hardness
U
درجه سختی خراش
scratch hardness tester
U
ازمایشگر سختی خراش
heavy fighting is in progress
U
جنگ سختی جریان
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
quenching
U
ترساندن درجه سختی
vickers hardness test
U
ازمایش سختی ویکرز
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
hardly a child anymore
U
دیگر به سختی بچه ای
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
stresses
U
سختی پریشان کردن
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
to start with difficulty
U
به سختی روشن شدن
stressing
U
سختی پریشان کردن
stress
U
سختی پریشان کردن
the violence of a wind
U
سختی یاتندی باد
thrust hardness
U
درجه سختی فشاری
to escape with life and limb
U
سختی رهایی جستن
to rub through or along
U
با سختی بسر بردن
charley horse
U
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
water softener
U
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
pull through
U
در سختی بکسی کمک کردن
dark horse
<idiom>
U
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to plow
[one's way]
through something
[American English]
U
با سختی در کاری جلو رفتن
pressed for time
<idiom>
U
با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it
<idiom>
U
شخصی را به سختی صدمه زدن
to get off cheaply
U
بدون سختی رها یافتن
hardness tester
U
ازمایش کننده یا تستر سختی
lift is full of troubles
U
زندگی را سراسر سختی است
footed
U
سر تیر ماده سختی راقراردادن
violence
U
شدت و تندی و سختی خشونت
to pile up or on the agony
U
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
joming test
U
ازمایش تعیین سختی فلزات
English is not a hard language .
U
انگلیسی زبان سختی نیست
serverance allowance
U
حق پوشاک برای سختی هوا
to get off lightly
U
بدون سختی رها یافتن
to get off easy
U
بدون سختی رها یافتن
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
brinell hardness test
U
طریقه اندازه گیری سختی برینل
dutch uncle
U
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
U
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
He is hard nut to crack .
U
آدم سختی (سخت گیری )است
vicker's diamond hardness tester
U
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
irresistibleness
U
غیر قابل مقاومت بودن سختی
unchallenged
U
بحث ناپذیر
waterproofed
U
نم ناپذیر
waterproofs
U
نم ناپذیر
inappeasable
U
ناپذیر
waterproof
U
نم ناپذیر
watertight
U
اب ناپذیر
imperviable
U
نم ناپذیر
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time
<idiom>
U
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
irrecoverably
U
بطوراصلاح ناپذیر
irresistable
U
مقاومت ناپذیر
irremissible
U
اغماض ناپذیر
irrecoverable
U
جبران ناپذیر
invariant
U
تغییر ناپذیر
irrecocilably
U
بطوروفق ناپذیر
ireversible
U
تغییر ناپذیر
irresolvable
U
تجزیه ناپذیر
intangibly
U
بطورلمس ناپذیر
indefectible
U
خلل ناپذیر
indiminishable
U
کاهش ناپذیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com