Perdic | پشت سرگذاشتن بحران | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 42 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	to come out of the woods <idiom> U	پشت سرگذاشتن بحران
	to be out of the woods <idiom> U	پشت سرگذاشتن بحران
	to be over the hump [American] <idiom> U	پشت سرگذاشتن بحران
	to be over the worst <idiom> U	پشت سرگذاشتن بحران
	to be off the hook <idiom> U	پشت سرگذاشتن بحران

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	head U	: سرگذاشتن به
	wear U	بر سرگذاشتن
	wears U	بر سرگذاشتن
	bonnets U	کلاه سرگذاشتن
	bonnet U	کلاه سرگذاشتن
	put on <idiom> U	سربه سرگذاشتن
	draw away U	دیگران را پست سرگذاشتن
	distances U	دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
	distance U	دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
	panics U	بحران
	crises U	بحران
	acme U	بحران
	crisis U	بحران
	crises shaken <adj.> U	بحران زده
	depressions U	بحران اقتصادی
	depression U	بحران اقتصادی
	gold crisis U	بحران طلا
	crisis team U	گروه ضد بحران
	financial crisis U	بحران مالی
	great depression U	بحران بزرگ
	economic depression U	بحران اقتصادی
	identity crisis U	بحران هویت
	economic crisis U	بحران اقتصادی
	precritical U	قبل از بحران
	energy crisis U	بحران انرژی
	nervous breakdowns U	بحران روانی
	nervous breakdown U	بحران روانی
	recessions U	بحران اقتصادی
	recession U	بحران اقتصادی
	the hour has struck U	موقع بحران رسید
	business depression U	بحران کسب و کار
	precritical U	مقدمه بحران قبل از وخامت
	tension U	بحران تحت فشار قرار دادن
	tensions U	بحران تحت فشار قرار دادن
	juncture U	بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
	The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. U	صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
	new deal U	برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy