English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
burst U پشت سرهم
bursts U پشت سرهم
successive U پشت سرهم
blow by blow U پشت سرهم
blow-by-blow U پشت سرهم
consecutive U پشت سرهم
at a stretch U پشت سرهم
seriate U پشت سرهم
tandom U پشت سرهم
sequential <adj.> U پشت سرهم
successive <adj.> U پشت سرهم
consecutive <adj.> U پشت سرهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
arcade U طاقهای پشت سرهم
assemble U سرهم کردن
assembled U سرهم کردن
assembles U سرهم کردن
continuous U ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
chain smoker U کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smoker U کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smokers U کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
patch U سرهم کردن
patches U سرهم کردن
tinker U سرهم بندی
tinkered U سرهم بندی
tinkering U سرهم بندی
tinkers U سرهم بندی
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
fudge U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudging U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
paste U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasted U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting U سر هم کردن سرهم بندی کردن
railroad U سرهم بندی کردن
railroads U سرهم بندی کردن
patching U سرهم بندی
awkward U سرهم بند
bungle U سرهم بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
bungling U سرهم بندی کردن
shake up U سرهم بندی دگرگونی
shake-up U سرهم بندی دگرگونی
shake-ups U سرهم بندی دگرگونی
fugue U قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugues U قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
botchery U سرهم بندی
bunlge U سرهم بندی کردن
burst mode U وجه پشت سرهم
burst mode U وضعیت پشت سرهم
end to end U سرهم پیوسته
flimfalmmer U سرهم بند
flimflam U سرهم بندی کردن
foozle U بدزدن سرهم بندی کردن
fugal U وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
i wrote letter a letter U چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
in quick succession U تندپشت سرهم
jerry build U سرهم بندی کردن
non procedural language U زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
patch cord U سیم سرهم بندی
patch panel U تابلوی سرهم بندی
patchboard U تخته سرهم بندی
patchery U سرهم بندی
piece part U قطعه سرهم و جدا نشدنی
randem U پشت سرهم گردونهای که سه اسب پشت سر هم انرابکشند
seriate U پشت سرهم اوردن
single file U صف نظامی که یکی یکی پشت سرهم باشند
slub U سرهم بندی کردن
slubber U نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
snow job U سرهم بندی
tandem computers U کامپیوترهای پشت سرهم
tinkerer U سرهم بند
to huddle up a piece of work U کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
to knock together U سرهم بندی کردن
to patch up U خواباندن سرهم بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
what a pretty mess he made U خوب سرهم بندی کرد
ersatz U سرهم بندی شده
identikit U سرهم بندی شده
identikits U سرهم بندی شده
He is a chain smoker. U پشت سرهم سیگار می کشد
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
day and night <idiom> U شب وروز پشت سرهم
fiddle around <idiom> U سرهم بندی
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com