English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
newlywed U تازه ازدواج کرده
pullets U مرغ تازه تخم کرده
pullet U مرغ تازه تخم کرده
zombie U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi U روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
laddies U پسرک
laddie U پسرک
potboy U پسرک یا پیشخدمت ابجوفروشی
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
school fellow U هم مدرسه
school mate U هم مدرسه
academies U مدرسه
academy U مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school age U سن مدرسه
schoolmates U هم مدرسه
schools U مدرسه
school U مدرسه
school counselor U مشاور مدرسه
secondery school U مدرسه متوسطه
school truancy U مدرسه گریزی
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
schoolmarm U مدیره مدرسه
schoolma'am U مدیره مدرسه
school phobia U مدرسه هراسی
head master U مدیر مدرسه
schoolgirl U دختر مدرسه
schoolyards U محوطهی مدرسه
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
prep U مدرسه مقدماتی
preliminary school U مدرسه ابتدائی
schoolyards U حیاط مدرسه
schoolyard U محوطهی مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
schoolwork U درس مدرسه
schoolgirls U دختر مدرسه
schoolteacher U معلم مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitors U فراش مدرسه
janitor U فراش مدرسه
satchels U کیف مدرسه
satchel U کیف مدرسه
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
trade schools U مدرسه حرفهای
private school U مدرسه ملی
grade school U مدرسه ابتدایی
schooling U مدرسه رفتن
summer school U مدرسه تابستانی
summer schools U مدرسه تابستانی
grammar schools U مدرسه ابتدایی
grammar school U مدرسه ابتدایی
trade school U مدرسه حرفهای
schools U تحصیل در مدرسه
senior high school U مدرسه متوسطه
truancy U مدرسه گریزی
unschooled U مدرسه نرفته
school U تحصیل در مدرسه
school shooting U تیراندازی در مدرسه
private schools U مدرسه ملی
technical school U مدرسه فنی
theological school U مدرسه علوم دینی
The last school day. U آخرین روز مدرسه
technical colleges U مدرسه عالی فنی
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
technical college U مدرسه عالی فنی
junior college U مدرسه فوق دیپلم
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
the school is out U مدرسه تعطیل است
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
seminaries U مدرسه علوم دینی
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
seminary U مدرسه علوم دینی
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
schooltime U ساعات درس مدرسه
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
old school tie U کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
This is the site for a new scool . U اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
advisee U کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
gelid U یخ کرده
off the trail U پی گم کرده
bouffant U پف کرده
infusions U دم کرده
souffle U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
unconsciously U غش کرده
turgid <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
beastby U کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
souffles U پف کرده
bloat U پف کرده
puffed <adj.> U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puff pastry U پف کرده
soufflTs U پف کرده
unconscious U غش کرده
post glacial U تازه
new laid U تازه
dewier U تازه
renewed U تازه
dewy U تازه
newest U تازه
newer U تازه
new- U تازه
new U تازه
green U تازه
greenest U تازه
brand new U تر و تازه
the new world U تازه
red hot U تازه
dewiest U تازه
newfangled U مد تازه
young U تازه
newfashioned U تازه
younger U تازه
fresh U تازه
fresh- U تازه
new fashioned U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
new born U تازه
scion U تازه
new fallen U تازه
up to date U تازه
inchoative U تازه
freshest U تازه
modern U تازه
new-laid U تازه
recent U تازه
up-to-date U تازه
scions U تازه
puffy <adj.> U ورم کرده
deep-rooted U ریشه کرده
indrawn U جذب کرده
get U کسب کرده
pulled U خشک کرده
painted U رنگ کرده
gets U کسب کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
beheld U مشاهده کرده
tumid U اماس کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
hidden U پنهان کرده
getting U کسب کرده
clarified U صاف کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
warm infusion U چیز دم کرده
intumescent U باد کرده
intumescent U اماس کرده
began U شروع کرده
bunged up U باد کرده
inwrought U از تو کار کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com