English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5834 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put down U پست کردن کاهش دادن
put-down U پست کردن کاهش دادن
put-downs U پست کردن کاهش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to kern U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
Other Matches
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
decrease U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
lessens U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
lessening U کاهش دادن
palliation U کاهش دادن
lessen U کاهش دادن
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
credit squeeze U کاهش دادن اعتبار
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to cut something U چیزی را کاهش دادن
devaluation U کاهش دادن ارزش پول
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
abate U بزورتصرف کردن کاهش
abated U بزورتصرف کردن کاهش
abates U بزورتصرف کردن کاهش
abating U بزورتصرف کردن کاهش
cold working U شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
compacting U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
hinting U در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to anneal U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
decline U کاهش
subraction U کاهش
falling-off U کاهش
falling off U کاهش
spoiled U کاهش
devaluation U کاهش
spoil U کاهش
rebates U کاهش
slow down U کاهش
mitigation U کاهش
reduction U کاهش
wastage U کاهش
acceptances U کاهش
subtraction U کاهش
diminution U کاهش
dampest U کاهش
depreciatory U کاهش
shrinkage U کاهش
dampers U کاهش
damp U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
rebate U کاهش
spoils U کاهش
acceptance U کاهش
declining U کاهش
slowdowns U کاهش
spoiling U کاهش
downturns U کاهش
imminution U کاهش
downturn U کاهش
scale down U کاهش
attenuation U کاهش
deduction U کاهش
subrtraction U کاهش
decreased U کاهش
declines U کاهش
abatement U کاهش
decrease U کاهش
declined U کاهش
degression U کاهش
concession U کاهش
decreases U کاهش
reductions U کاهش
relief U کاهش
slowdown U کاهش
decrement U کاهش
shrink U کاهش یافتن
tax cuts U کاهش مالیات
tax deduction U کاهش مالیات
depopulation U کاهش نفوس
rebate U تخفیف کاهش
indiminishable U کاهش ناپذیر
decrease in value U کاهش ارزش
decrement U میزان کاهش
wage cuts U کاهش دستمزد
slakes U کاهش فرونشستن
slaked U کاهش فرونشستن
slake U کاهش فرونشستن
extinction U کاهش نور
intensity decrease U کاهش شدت
prereduction U کاهش اولیه
reducing U کاهش یافتن
abatement U کاهش الودگی
devaluation U کاهش نرخ
waning U کاهش یافتن
reductions U کاهش احیاء
reduce U کاهش یافتن
wanes U کاهش یافتن
waned U کاهش یافتن
wane U کاهش یافتن
deceleration U کاهش سرعت
waney U کاهش یافته
wany U کاهش یافته
rebates U تخفیف کاهش
decrementation U کاهش پلهای
scale down U کاهش تدریجی
lapse time U زمان کاهش
lapse rate U اهنگ کاهش
price reduction U کاهش قیمت
anaphrodisia U کاهش شهوت
reduces U کاهش یافتن
reduction U کاهش احیاء
reductionism U کاهش گری
deduction U کاهش تفریق
easing U کاهش درد
drop in temperature U کاهش دما
fall in temperature U کاهش دما
dishoarding U کاهش ذخیره
dishoarding U کاهش اندوخته
detraction U کاهش کسرشان
abatable U کاهش پذیر
easement U کاهش درد
drive reduction U کاهش سائق
palliation U کاهش درد
decrease U کاهش یافتن
palliator U کاهش دهنده
reduction factor U ضریب کاهش
speed reduction U کاهش سرعت
disinvestment U کاهش سرمایه
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
mark down U کاهش قیمتها
reduction ratio U نسبت کاهش
mark down U کاهش قیمت
minuend U کاهش یاب
scale down U کاهش مقیاس
decreased U کاهش یافتن
reductional U تبدیل کاهش
disinflation U کاهش تورم
taper off U کاهش یافتن
alleviation U کاهش درد
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
decreases U کاهش یافتن
disinflation U کاهش ورم
depreciation U کاهش بها
monetary contraction U کاهش پول
abatement [of pain] U کاهش درد
shrinking U کاهش یافتن
relief [from pain] U کاهش درد
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
shrinks U کاهش یافتن
detraction U کاهش توجه
mitigative U مایه کاهش
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
reduction U تحویل استحاله کاهش
contractura U [کاهش میله ستون در کف]
extenuation U کاهش اهمیت جرم
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
reductions U تحویل استحاله کاهش
attrition U کاهش توان رزمی
correction for attenuation U اصلاح برای کاهش
redox reaction U واکنش اکسایش- کاهش
decrease U کاهش یافتن یا کم شدن
hypoxemia U کاهش اکسیژن بافت
work decrement U کاهش بازده کار
devaluation U کاهش ارزش پول
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com