Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (26 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
projected
U
ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projects
U
ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project
U
ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
swap
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
edited
U
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edit
U
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
jump instruction
U
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
crunching
U
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
project management program
U
برنامه مدیریت پروژه
images
U
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
U
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
program
U
برنامه دادن برنامه ریختن
programs
U
برنامه دادن برنامه ریختن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
renumber
U
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
declare
U
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring
U
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares
U
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
warm start
U
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
demo
U
نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
source
U
نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
flag
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
f key
U
برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
redirects
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
intelligence
U
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
projected
U
پروژه پروژه افکندن
project
U
پروژه پروژه افکندن
projects
U
پروژه پروژه افکندن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
to set forth
U
شرح دادن بیرون دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
slash
U
چاک دادن شکاف دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
irritate
U
خراش دادن سوزش دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
organize
U
سازمان دادن ارایش دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
relates
U
گزارش دادن شرح دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
relate
U
گزارش دادن شرح دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com