Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
foster
U
پرورش دادن
fostered
U
پرورش دادن
fostering
U
پرورش دادن
fosters
U
پرورش دادن
process
U
پرورش دادن
processes
U
پرورش دادن
bring up
U
پرورش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
foliage plant
U
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
inbreed
U
پرورش دادن از جانوران هم تیره تخم کشیدن
Other Matches
sericulture
U
پرورش کرم ابریشم پرورش نوغان
automatic data processing system
U
سیستم پرورش خودکاراطلاعات سیستم پرورش اطلاعات کامپیوتری
education
U
پرورش اموزش و پرورش
rabbitry
U
محل پرورش خرگوش اهلی پرورش خرگوش
intelligence process
U
جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
nurtures
U
پرورش
breeding
U
پرورش
training
پرورش
pedagogy
U
پرورش
upbringing
U
پرورش
nourishment
U
پرورش
cultivation
U
پرورش
nurtured
U
پرورش
culturing
U
پرورش
fosterage
U
پرورش
floriculture
U
پرورش گل
nurturing
U
پرورش
culture
U
پرورش
cultures
U
پرورش
nurture
U
پرورش
data processing
U
پرورش اطلاعات
mariculture
U
پرورش دریازیان
pisciculture
U
پرورش ماهی
aviculture
U
پرورش مرغ
self cultivation
U
پرورش نفس
unbred
U
پرورش نیافته
swannery
U
محل پرورش قو
mental discipline
U
پرورش ذهنی
breeding
U
پرورش حیوانات
germiculture
U
پرورش میکروب
ostreiculture
U
پرورش صدف
p.exercise
U
پرورش بدنی
character training
U
پرورش منش
self culture
U
پرورش نفس
body-building
U
پرورش اندام
body building
U
پرورش اندام
ser
U
پرورش نوغان
education
U
اموزش و پرورش
silviculture
U
پرورش جنگل
educationalists
U
کارشناس اموزش و پرورش
educational
U
مربوط به اموزش و پرورش
manpower development
U
پرورش نیروی انسانی
silviculturist
U
ویژه گر پرورش جنگل
calf machine
U
دستگاه پرورش عضله
rosarian
U
پرورش دهنده گل سرخ
educationists
U
کارشناس اموزش و پرورش
comparative education
U
اموزش و پرورش تطبیقی
culture of bees
U
پرورش یا تربیت زنبور
animal husband
U
پرورش جانوران اهلی
viniculture
U
پرورش انگور شراب
falconers
U
پرورش دهنده شاهین
child rearing practices
U
شیوههای پرورش کودک
poulterer
U
پرورش دهنده طور
apiculture
U
پرورش زنبور عسل
educationalist
U
کارشناس اموزش و پرورش
nature nurture controversy
U
مجادله سرشت- پرورش
f.education
U
پرورش واموزش دختران
falconer
U
پرورش دهنده شاهین
guardian by nurture
U
قیم بعلت پرورش
piscicultural
U
مربوط به پرورش ماهی
special education
U
اموزش و پرورش استثنایی
educationist
U
کارشناس اموزش و پرورش
educationist
U
متخصص اموزش و پرورش
education department
U
اداره آموزش و پرورش
ser
U
پرورش کرم ابریشم
educationists
U
متخصص اموزش و پرورش
haute ecole
U
پرورش اسب در سطح عالی
ranches
U
در مرتع پرورش احشام کردن
incubator
U
محل پرورش اطفال زودرس
sericultural
U
وابسته به پرورش کرم ابریشم
sericulturist
U
پرورش دهنده کرم ابریشم
incubators
U
محل پرورش اطفال زودرس
hennery
U
مزرعه یا محل پرورش مرغ
ranch
U
در مرتع پرورش احشام کردن
beekeeper
U
پرورش دهندهء زنبور عسل
upbringing
U
روش اموزش و پرورش بچه
apiarian
U
مربوط به پرورش زنبور عسل
apiarist
U
پرورش دهندهء زنبور عسل
thremmatology
U
علم پرورش گیاهان وجانوران اهلی
wooler
U
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
orthogenesis
U
اصلاح و پرورش نژاد درطی زمان
apicultural
U
مربوط به پرورش و نگهداری زنبور عسل
alma mater
U
مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
green thumbed
U
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
livestock
U
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
live stock
U
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
beef cattle
U
گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
standard bred
U
اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
general grant
U
کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
automatic data processing
U
پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
organize
U
سازمان دادن ارایش دادن
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com