English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intensive U پرقوت متمرکز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
centralized U متمرکز
concentrative U متمرکز
localising U متمرکز کردن
localises U متمرکز کردن
centralize U متمرکز کردن
concentrating U متمرکز کردن
centralist socialism U سوسیالیسم متمرکز
concentrates U متمرکز کردن
centralized lubrication U روغنکاری متمرکز
concentrate U متمرکز کردن
concentrated load U بار متمرکز
localize U متمرکز کردن
localizes U متمرکز کردن
localizing U متمرکز کردن
center U متمرکز کردن
center drill U مته متمرکز
centralizing U متمرکز کردن
centralizes U متمرکز کردن
centralising U متمرکز کردن
centralises U متمرکز کردن
centralised U متمرکز کردن
focuses U متمرکز ساختن
focussing U متمرکز ساختن
focused U متمرکز ساختن
focusses U متمرکز ساختن
focussed U متمرکز ساختن
focus U متمرکز ساختن
fixed fire U اتش متمرکز
localized capacity U فرفیت متمرکز
concentrator U متمرکز شونده
concentrator U متمرکز کننده
concenter U متمرکز کردن
centrally planned economy U اقتصاد متمرکز
centralizer U متمرکز کننده
centralized system U نظام متمرکز
decentpalized U غیر متمرکز
focuses U متمرکز کردن توجه
focusses U متمرکز کردن توجه
center lathe U ماشین تراش متمرکز
center grinding U دستگاه سنگ متمرکز
focused U متمرکز کردن توجه
center U متمرکز نقطه اتکاء
decentralization U غیر متمرکز کردن
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
focussed U متمرکز کردن توجه
centralized network configuration U ساختار شبکهای متمرکز
focalize U درکانون متمرکز کردن
focus U متمرکز کردن توجه
centralized oil shot system U روغنکاری متمرکز فشاری
focussing U متمرکز کردن توجه
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
decentralization U غیر متمرکز سازی
stigmatism U ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar U متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
monroe effect U اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
distributing U سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributes U سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distribute U سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
whitest U چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
whiter U چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white U چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
centralized U امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
smartest U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smart U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarts U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
fixate U محکم کردن متمرکز کردن
concentrated fire U اتش متمرکز توده اتش
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
distributed processing system U سیستم پردازش توزیعی سیستم پردازش غیر متمرکز
centralized data processing U پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
client centered therapy U درمان متمرکز بر درمان جو
massed fire U اتش توده شده اتش متمرکز شده
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com