Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
eat humble pie
<idiom>
U
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
range error
U
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
allowing
U
پذیرفتن اعطاء کردن
allows
U
پذیرفتن اعطاء کردن
listens
U
پذیرفتن استماع کردن
listening
U
پذیرفتن استماع کردن
allow
U
پذیرفتن اعطاء کردن
listened
U
پذیرفتن استماع کردن
listen
U
پذیرفتن استماع کردن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
glitches
U
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch
U
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
admits
U
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
U
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
bosom
U
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms
U
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
out of place
<idiom>
U
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
mistake
U
اشتباه کردن
to goof up
[American E]
U
اشتباه کردن
to make a mistake
U
اشتباه کردن
misconstrued
U
اشتباه کردن
misconstrue
U
اشتباه کردن
misconstrues
U
اشتباه کردن
goofing
U
اشتباه کردن
misconstruing
U
اشتباه کردن
slip
U
اشتباه کردن
goofs
U
اشتباه کردن
slips
U
اشتباه کردن
to make an error
U
اشتباه کردن
goofed
U
اشتباه کردن
slip-ups
U
اشتباه کردن
slip-up
U
اشتباه کردن
slip up
U
اشتباه کردن
mistook
U
اشتباه کردن
slipped
U
اشتباه کردن
goof
U
اشتباه کردن
make a mistake
<idiom>
U
اشتباه کردن
blunders
U
اشتباه کردن
blunder
U
اشتباه کردن
miscue
U
اشتباه کردن
mistakes
U
اشتباه کردن
blundering
U
اشتباه کردن
mistaking
U
اشتباه کردن
trip up
<idiom>
U
اشتباه کردن
blundered
U
اشتباه کردن
fumbled
U
اشتباه کردن
fumble
U
اشتباه کردن
fumbles
U
اشتباه کردن
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
U
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
miscalculating
U
اشتباه محاسبه کردن
miscalculate
U
اشتباه محاسبه کردن
miscalculating
U
اشتباه حساب کردن
misthink
U
اشتباه فکر کردن
miscalculates
U
اشتباه محاسبه کردن
confuses
U
باهم اشتباه کردن
confuse
U
باهم اشتباه کردن
miscalculate
U
اشتباه حساب کردن
miscalculated
U
اشتباه محاسبه کردن
miscalculates
U
اشتباه حساب کردن
miscalculated
U
اشتباه حساب کردن
to believe wrong
U
اشتباه گمان کردن
bobble
U
پی درپی اشتباه کردن
bobbles
U
پی درپی اشتباه کردن
to stumble in one's speech
U
درسخنرانی اشتباه کردن
miscarries
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
refuting
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
To lead someone astray.
U
کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
refuted
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refute
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
eat crow
<idiom>
U
مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to blame somebody for something
U
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
U
اشتباه تایپ کردن صفحه
[کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
U
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
to make a typing error
[mistake]
U
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
foul up
<idiom>
U
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffing
U
نرم کردن اشتباه کردن
fluffs
U
نرم کردن اشتباه کردن
fluffed
U
نرم کردن اشتباه کردن
fluff
U
نرم کردن اشتباه کردن
malfunctions
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
allow
U
پذیرفتن
accept
U
پذیرفتن
vouchsafes
U
پذیرفتن
embracing
U
پذیرفتن
allowing
U
پذیرفتن
admit
U
پذیرفتن
vouchsafe
U
پذیرفتن
admits
U
پذیرفتن
vouchsafed
U
پذیرفتن
admitting
U
پذیرفتن
embraces
U
پذیرفتن
vouchsafing
U
پذیرفتن
to take in
U
پذیرفتن
accepts
U
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
U
پذیرفتن
accepting
U
پذیرفتن
hear
U
پذیرفتن
hears
U
پذیرفتن
embraced
U
پذیرفتن
allows
U
پذیرفتن
embrace
U
پذیرفتن
take in
U
پذیرفتن
datum error
U
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
risked
U
پذیرفتن خطر
adopts
U
به فرزندی پذیرفتن
adopt
U
به فرزندی پذیرفتن
to run away with
U
باشتاب پذیرفتن
risk
U
پذیرفتن خطر
deigns
U
لطفا پذیرفتن
acculturate
U
فرهنگ پذیرفتن
deign
U
لطفا پذیرفتن
hearken
U
بگوش دل پذیرفتن
filiate
U
بفرزندی پذیرفتن
risking
U
پذیرفتن خطر
deigned
U
لطفا پذیرفتن
deigning
U
لطفا پذیرفتن
acceptance of goods
U
پذیرفتن کالا
risks
U
پذیرفتن خطر
honor
U
پذیرفتن برات
stretch a point
<idiom>
U
اتفاقی پذیرفتن
co opt
U
بهمکاری پذیرفتن
adopting
U
به فرزندی پذیرفتن
co-opt
U
بهمکاری پذیرفتن
co-opts
U
بهمکاری پذیرفتن
to snatch at
U
باشتیاق پذیرفتن
receives
U
رسیدن پذیرفتن
snap up
U
بیدرنگ پذیرفتن
adoption
U
به فرزندی پذیرفتن
co-opting
U
بهمکاری پذیرفتن
co-opted
U
بهمکاری پذیرفتن
receive
U
رسیدن پذیرفتن
delivery error
U
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbled
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised
U
تمدن غربی را پذیرفتن
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
westernizing
U
تمدن غربی را پذیرفتن
adhibit
U
ترتیب دادن پذیرفتن
to take a bet
U
پذیرفتن گرویا شرط
westernized
U
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernize
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernising
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
U
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliate
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
to grant an application
U
درخواست نامه ای را پذیرفتن
to accept a job
U
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
U
چشم بسته پذیرفتن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
to toe the line
U
برنامه حزبی را پذیرفتن
westernizes
U
تمدن غربی را پذیرفتن
to snap at an invitation
U
دعوتی را فورا پذیرفتن
affiliating
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
take
U
پذیرفتن موثر واقع شدن
judaize
U
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
takes
U
پذیرفتن موثر واقع شدن
to accept this token of my esteem
U
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
U
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
acquisition
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
strike out
<idiom>
U
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
acquisitions
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
Take somebody at his word.
U
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to take the fall
[American English]
U
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to snap up
U
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
face up to
<idiom>
U
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to bite the bullet
<idiom>
U
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true
U
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to overtax oneself
U
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music .
U
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
billet
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeting
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com