English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
cry uncle <idiom> U پذیرش شکست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parallax U پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction U شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
induction U پذیرش
acceptation U پذیرش
patients U پذیرش
admissions U پذیرش
admission U پذیرش
acceptance U پذیرش
adoption U پذیرش
assent U پذیرش
assented U پذیرش
assenting U پذیرش
assents U پذیرش
acceptance limit U حد پذیرش
receptions U پذیرش
reception U پذیرش
admittance U پذیرش
acceptances U پذیرش
inductions U پذیرش
patient U پذیرش
intake U پذیرش
intakes U پذیرش
selective admission U پذیرش انتخابی
admission requirements U شرایط پذیرش
tolerability U قابلیت پذیرش
admission U پذیرش به بیمارستان
receptivity U قدرت پذیرش
group acceptance U پذیرش گروهی
imprimatur U تصویب پذیرش
social acceptance U پذیرش اجتماعی
sufficiently <adv.> U قابل پذیرش
magnetic susceptibility U پذیرش مغناطیسی
admission port U دریچه پذیرش
admission rate U میزان پذیرش
admission of liability U پذیرش تعهدات
acceptance of offer U پذیرش پیشنهاد
induction station U مرکز پذیرش
receptions U دریافت پذیرش
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل پذیرش
reception U دریافت پذیرش
sufficing <adj.> U قابل پذیرش
sufficient <adj.> U قابل پذیرش
satisfactory <adj.> U قابل پذیرش
good [sufficient] <adj.> U قابل پذیرش
adequate <adj.> U قابل پذیرش
acceptable <adj.> U قابل پذیرش
acceptable U قابل پذیرش
acceptance test آزمون پذیرش
face the music <idiom> U پذیرش نسخه
rejection U عدم پذیرش
refused U عدم پذیرش
repulsion U عدم پذیرش
refusing U عدم پذیرش
Reception U پذیرش هتل
receptionist U متصدی پذیرش
refuse U عدم پذیرش
refuses U عدم پذیرش
receive U پذیرش داده از یک خط ارتباطی
receives U پذیرش داده از یک خط ارتباطی
reject U عدم پذیرش چیزی
rejected U عدم پذیرش چیزی
rejecting U عدم پذیرش چیزی
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
rejects U عدم پذیرش چیزی
acceptability U قابلیت پذیرش پسندیدگی
impassablility U غیر قابل پذیرش
denials U عدم پذیرش حاشا
denial U عدم پذیرش حاشا
hire out <idiom> U پذیرش برای شغل
receptee U افراد مورد پذیرش
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
bankable U قابل پذیرش در بانک
application study U بررسی پذیرش اماد
susceptible U حساس مستعد پذیرش
susceptive U پذیرنده اماده پذیرش
take a back seat <idiom> U پذیرش پستترین مقام
receptions U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
acceptance sampling U پذیرش کالاپس از نمونه برداری
emergency admission U پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
taking of evidence U پذیرش سند و گواهی [حقوق]
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
take one's own medicine <idiom> U پذیرش محاکمه بدون شکایت
hearing of evidence U پذیرش سند و گواهی [حقوق]
reception U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
declaration of intention U افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
americanization U پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
ksr U کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
keyboard send receive U صفحه کلید ارسال- پذیرش
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
freeload <idiom> U پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
write off <idiom> U پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
accepts U سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accept U سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting U سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
interactive U برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
legal U عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
to go down [in a particular way] with somebody U برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
focuses U پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing U پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focusses U پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussed U پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
focused U پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus U پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
medium U رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
mediums U رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
form utility U در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
breaks U شکست
three successive defeats U سه شکست پی در پی
unsuccess U شکست
failure U شکست
gaps U شکست
gap U شکست
miscarriages U شکست
flunking U شکست
flunks U شکست
loss U شکست
break U شکست
fall U شکست
miscarriage U شکست
breakage U شکست
breakages U شکست
set back U شکست
defeature U شکست
flopper U شکست
defeasance U شکست
defeat U شکست
defeating U شکست
defeats U شکست
prosternation U شکست
unsuccessfully U شکست
unsuccessful U شکست
defeated U شکست
deflections U شکست
failures U شکست
refraction U شکست
deflection U شکست
flunked U شکست
flunk U شکست
plumper U شکست
point of fracture U نقطه شکست
refraction of light U شکست نور
fracturing U شکست ترک
outgeneral U شکست دادن
fractures U شکست ترک
fracture U شکست ترک
fractured U شکست ترک
flops U شکست خوردن
fail U شکست خوردن
refractive index U ضریب شکست
defeat U شکست دادن
impluse breakdown U شکست ضربهای
fiascos U شکست مفتضحانه
defeated U شکست دادن
fiasco U شکست مفتضحانه
he received a broken hand U دستش شکست
to lay prostrate U شکست دادن
he broke his neck necessity U گردنش شکست
fracturable U قابل شکست
failure by rupture U شکست برشی
incomplete breakdown U شکست ناقص
incomplete breakdown U شکست جزئی
lose out U شکست خوردن
line breake relay U رله شکست خط
flopped U شکست خوردن
knock out U شکست دادن
flop U شکست خوردن
invincibility U شکست ناپذیری
the ship was wrecked U کشتی شکست
insuperability U شکست ناپذیری
inexpugnable U شکست نا پذیر
electric break down U شکست الکتریکی
conceded U قبول شکست
fall flat <idiom> U شکست خوردن
flopping U شکست خوردن
come a cropper <idiom> U شکست خوردن
blow one's own horn <idiom> U شکست درچیزی
sure-fire U شکست ناپذیر
fall through <idiom> U شکست خوردن
get the better of (someone) <idiom> U شکست دادن
bombs U شکست فاحش
concede U قبول شکست
concedes U قبول شکست
conceding U قبول شکست
letdown U نومیدی شکست
letdowns U نومیدی شکست
craven U شکست خورده
index of refraction U ضریب شکست
bombed U شکست فاحش
bombed out U شکست فاحش
fails U شکست خوردن
breaking point U نقطهی شکست
bomb U شکست فاحش
stickit U شکست خورده
set down U شکست دادن
to sustain a defeat U شکست خوردن
refractometer U شکست سنج
refractive power U قدرت شکست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com