Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interposition
U
پا میان گذاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
residential investments
U
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
punctuation mark
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization
U
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment
U
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer
U
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
public
U
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
fuze
U
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing
U
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
middle part
U
میان
middles
U
میان
mesocarp
U
میان بر
midrib
U
رگ میان
mean water
U
میان اب
overthwart
U
از میان
cross country
U
میان بر
crosscut
U
میان بر
waistlines
U
میان
through
U
از میان
center
U
میان
mean line
U
خط میان
shortcut
U
میان بر
intershoot
U
در میان
middle
U
میان
diameters
U
میان بر
centered
U
میان
centers
U
میان
diameter
U
میان بر
centre
U
میان
centred
U
میان
per
U
از میان
among
U
میان
between
U
میان
in the midden of
U
در میان
amongst
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
stagger
U
یک در میان
into
U
در میان
omphalos
U
میان
waist
U
میان
waists
U
میان
half back
U
میان
mongst
U
میان
thru
U
از میان
waistline
U
میان
middling
U
میان
amid
U
در میان
staggers
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
lineation
U
خط گذاری
coding
U
کد گذاری
indention
U
تو گذاری
abrogates
U
از میان برده
triple space
U
دو سطر در میان
middlemost
U
میان ترین
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
midmost
U
میان ترین
middleweight
U
میان وزن
abrogate
U
از میان برده
to make mincemeat of
U
از میان بردن
middleware
U
میان افزار
midrange
U
میان دامنه
to gird up one's loins
U
میان بستن
to cut off a corner
U
میان برکردن
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
midrib
U
رگ میان برگ
cross cultural
U
میان فرهنگی
cross-cultural
U
میان فرهنگی
insuperable
U
از میان برنداشتنی
midsection
U
میان بخش
slim jim
U
لاغر میان
midships
U
در میان کشتی
mesosphere
U
میان- سپهر
navels
U
میان وسط
navel
U
میان وسط
spotty
U
چنددر میان
middle aged
U
میان سال
middle age
U
میان سال
of middle a
U
میان سال
middle-aged
U
میان سال
bummer
U
چرخ میان
waists
U
میان تنه
diaphragms
U
میان پرده
diaphragm
U
میان پرده
mesothorax
U
میان سیه
interpersonal
U
میان فردی
interindividual
U
میان فردی
waist
U
میان تنه
mesosphere
U
میان کره
midbrain
U
میان مغز
midcourse
U
میان راه
short circuiting
U
میان بر زدن
enclosure
U
میان بار
enclosures
U
میان بار
interdisciplinary
U
میان رشتهای
shortcut
U
راه میان بر
short cuts
U
راه میان بر
short cut
U
راه میان بر
shortcut
U
میان برکردن
medius
U
انگشت میان
merlon
U
میان دو تیرکش
middle finger
U
انگشت میان
meant
U
میان مشترک
interpolations
U
میان یابی
interpolation
U
میان یابی
midweek
U
میان هفته
middle sized
U
میان اندازه
middle weight
U
میان وزن
mesencephalon
U
میان مغز
mediastinum
U
میان پرده
interjectory
U
در میان انداخته
interjects
U
در میان اوردن
interjectory
U
در میان اورده
interjacency
U
وقوع در میان
intergroup
U
میان گروهی
interfluves
U
میان دو رود
intercurrent
U
در میان اینده
intercurreace
U
در میان امدن
intercellular
U
میان یاختهای
medium term
U
میان مدت
meddles
U
میان وسط
hollow
<adj.>
U
میان تهی
intermontane
U
میان کوه
interlucent
U
میان تاب
centration
U
میان گرایی
interlocate
U
در میان گذاردن
interlay
U
در میان گذاردن
intervene
U
در میان امدن
cutoff
U
راه میان بر
cut across
U
میان بر کردن
double space
U
یک سطر در میان
duramen
U
میان درخت
heart wood
U
میان چوب
halt back
U
میان بازی کن
halfback
U
میان بازیکن
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
half back
U
میان بازی کن
osculant
U
در میان چندچیز
meddle
U
میان وسط
cut of a corner
U
میان بر کردن
meddled
U
میان وسط
inter vivos
U
در میان زنده ها
inter se
U
میان خودشان
inter nos
U
در میان خودمان
decussate
U
یکی در میان
intervened
U
در میان امدن
diaphrgam
U
میان پرده
intervenes
U
در میان امدن
entracte
U
میان پرده
mezzo-sopranos
U
میان صدا
mezzo-soprano
U
میان صدا
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
mezzo soprano
U
میان صدا
high-pitched
U
میان فراز
interjecting
U
در میان اوردن
ambiequal
U
میان حال
ambiversion
U
میان گرایی
ambivert
U
میان گرا
extra-mural
U
میان دانشگاهی
heartwood
U
میان چوب
interpose
U
پا به میان گذاردن
interposing
U
پا به میان گذاردن
interposes
U
پا به میان گذاردن
interject
U
در میان اوردن
floret of the disk
U
گلچه میان
interposed
U
پا به میان گذاردن
mesoderm
U
میان پوست
interjected
U
در میان اوردن
an a days
U
یک روز در میان
via
U
میان راه
hollows
U
میان تهی
intermural
U
میان دیواری
hollow
U
میان تهی
internode
U
میان گره
interjacency
U
میان بودن
intertrial
U
میان کوششی
parenthetical
U
میان دو کمانک
intersegmental
U
میان قطعهای
With a slender waist.
U
میان با ریک
blow in
U
حمله از میان خط
pagination
U
صفحه گذاری
financed
U
سرمایه گذاری
insulation
U
عایق گذاری
scoring
U
نمره گذاری
grading
U
نمره گذاری
minelaying
U
مین گذاری
collocation
U
باهم گذاری
frustrations
U
عقیم گذاری
frustration
U
عقیم گذاری
enterprises
U
سرمایه گذاری
financing
U
سرمایه گذاری
finances
U
سرمایه گذاری
enterprise
U
سرمایه گذاری
finance
U
سرمایه گذاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com