English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decurrent U پایین افتاده
nutant U پایین افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
low browed U پایین افتاده دارای سردر کوتاه
Other Matches
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
down U سوی پایین بطرف پایین
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
downfallen U افتاده
elliptic U افتاده
footworn U از پا افتاده
fallen U افتاده
mellows U جا افتاده
low U افتاده
mellowed U جا افتاده
mellow U جا افتاده
out of date U از مد افتاده
meek U افتاده
modest U افتاده
crest fallen U افتاده
unassuming U افتاده
flagging U افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
mellowing U جا افتاده
ripest U جا افتاده
riper U جا افتاده
ripe U جا افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
whacked U از پا افتاده
old hat U از مد افتاده
old fashioned U از مد افتاده
mity U کزم افتاده
back U بدهی پس افتاده
deferred U عقب افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
backs U بدهی پس افتاده
slackest U جای افتاده یا شل
slack U جای افتاده یا شل
cyma recta U موجی افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
retarded U عقب افتاده
unassertive U افتاده حال
outlying U دور افتاده
banal U پیش پا افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
noneffective U از کار افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
overlapping U رویهم افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
jugate U روی هم افتاده
copybook U پیشپا افتاده
recluses U دور افتاده
he fell prone U دمر افتاده
in register U روی هم افتاده
prostrate U بخاک افتاده
prostrated U بخاک افتاده
prostrating U بخاک افتاده
impassionate U بهوس افتاده
tatty U پیش پا افتاده
old hat U پیش پا افتاده
winded U از نفس افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
demimonde U عقب افتاده
dowm U از کار افتاده
obsolete U ازکار افتاده
deadline U از کار افتاده
deadlines U از کار افتاده
trite U پیش پا افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
prostrates U بخاک افتاده
outstandingly U عقب افتاده
outstanding U عقب افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
compromised U به خطر افتاده
hors de combat U از کار افتاده
installed U از کار افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
remotely U دور افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
lame ducks U از کار افتاده
recluse U دور افتاده
lowly U صغیر افتاده
lowliest U صغیر افتاده
proleptic U پیش افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
protrudent U بیرون افتاده
backwards U عقب افتاده
meshed U درهم جا افتاده
short of breath U از نفس افتاده
short winded U از نفس افتاده
lowlier U صغیر افتاده
lame duck U از کار افتاده
seedy U از کار افتاده
backward U عقب افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
obvolute U رویهم افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
delayed U عقب افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
out of order U از کار افتاده
outland U دور افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
arrear U دین عقب افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
seared U خشکیده از کار افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
sear U خشکیده از کار افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
remote site U محل دور افتاده
leading current U شدت پیش افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
pulled U شکسته شده افتاده
back rent U کرایه عقب افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
evader U دور افتاده از یکان
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
outpost U پاسگاه دور افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
well worn U پیش پا افتاده معمولی
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
outback U جای دور افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
outposts U پاسگاه دور افتاده
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
down U میله افتاده واخراج توپزن
toddled U کودک تازه براه افتاده
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
unfrequented U دور افتاده تکرار نشدنی
islet U جای پرت ودور افتاده
islets U جای پرت ودور افتاده
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent U کرایه خانه ام عقب افتاده است
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
accidental U آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
She has circles under hereyes. U زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
dead engine U موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
gamodeme U نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
cry over spilt milk <idiom> U شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
That's old hat! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
fill U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
fills U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
The region became an economic backwater. U این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
She is far too conceited. She is full of herself . U گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
pinfall U تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
c. prefrential shares U سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
count U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
counts U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counted U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
colluvim U تخته سنگی که در اثر شکاف سنگ وغیره غلتیده وبپای کوه افتاده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com