English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
plants U مستقر کردن
plant U مستقر کردن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
settle U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settles U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
queries U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
induct U مستقر کردن دریافت کردن
inducting U مستقر کردن دریافت کردن
inducts U مستقر کردن دریافت کردن
inducted U مستقر کردن دریافت کردن
QBE U زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
query U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
aggregate U تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
queries U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
aggregates U تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
queried U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
roll back U کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
querying U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
station list U فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
deployment operating base U پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
privacy U قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
collection U و مرتب کردن در پایگاه داده
collections U و مرتب کردن در پایگاه داده
language U زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
languages U زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
sql U زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
structuring U زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structures U زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structure U زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
dense index U اندیس پایگاه داده حاوی آدرس یا ورودی برای هر موضوع یا ورودی در پایگاه داده
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
putting U مستقر
residents U مستقر
resident U مستقر
deep seated U مستقر
established right U حق مستقر
established U مستقر
based U مستقر
puts U مستقر
put U مستقر
occupiers U مستقر مستاجر
plant oneself U مستقر شدن
installed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
fix U مستقر شدن
resided U مستقر بودن
occupier U مستقر مستاجر
reside U مستقر بودن
determinate U مستقر شده
inposition U مستقر در موضع
dynamically U نیروی مستقر
dynamic U نیروی مستقر
resides U مستقر بودن
stabile U مستقر وپایدار
positioner U مستقر کننده
inserted <adj.> <past-p.> U مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> U مستقر شده
localized bond U پیوند مستقر
appointed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
deployed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
fixes U مستقر شدن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
network data management system U مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
delocalized electron U الکترون غیر مستقر
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
have U صرف کردن گذاشتن
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
lay down U فدا کردن گذاشتن
stead U گذاشتن حمایت کردن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
site U قرار داشتن مستقر بودن
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
conus armies U ارتشهای مستقر در قاره امریکا
sited U قرار داشتن مستقر بودن
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
sites U قرار داشتن مستقر بودن
guides post U نفر هادی مستقر شوید
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
bottom mine U مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
deployed U مستقر گسترش یافته در روی زمین
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
zmarker beacon U نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
staged crews U پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
report program generator U زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks U تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenants U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenant U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
status U پایگاه
lodgment or lodge U پایگاه
site U پایگاه
sites U پایگاه
sited U پایگاه
aboard U در پایگاه
stations U پایگاه
campound U پایگاه
posts U پایگاه
platform U پایگاه
station U پایگاه
platforms U پایگاه
posted U پایگاه
stationed U پایگاه
post- U پایگاه
post U پایگاه
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
home port U پایگاه اصلی
encampment U اردو پایگاه
home port U پایگاه مادر
air base U پایگاه هوایی
encampments U اردو پایگاه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com