Perdic | پایمان گران حساب کرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	He overcharged us. U	پایمان گران حساب کرد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	The hotel has overcharged me . U	هتل گران پایم حساب کرده
	dear bought U	جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
	cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
	cost plus contracts U	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
	reckons U	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
	reckoned U	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
	reckon U	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
	equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
	clearance U	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
	overdrawn account U	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
	capitalized expense U	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
	To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
	To cook the books. U	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
	privilege U	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
	reckonings U	تصفیه حساب صورت حساب
	reckoning U	تصفیه حساب صورت حساب
	charge and discharge statements U	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
	check register U	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
	heavier U	گران
	costlier U	گران
	costliest U	گران
	costly U	گران
	overpriced U	گران
	pricey U	گران
	heavy U	گران
	heavies U	گران
	dear U	گران
	dearest U	گران
	dears U	گران
	expensive U	گران
	dearly U	گران
	onerous U	گران
	dearer U	گران
	sumptuous U	گران
	heaviest U	گران
	at a great penny worth U	گران
	account U	حساب صورت حساب
	dearest U	گران کردن
	dears U	گران کردن
	highs U	سخت گران
	highest U	سخت گران
	high interest U	بهره گران
	big ticket U	گران قیمت
	valuable U	گران بها
	dearer U	گران کردن
	endear U	گران کردن
	dear bought U	گران خرید
	high money U	پول گران
	high priced U	گران بها
	high value U	گران قیمت
	natatores U	شنا گران
	deluxe U	مجلل گران
	expensively U	گران بها
	priceless U	بسیار گران
	stingy U	گران کیسه
	to sell dearly U	گران فروختن
	massively U	گران کوه
	massive U	گران کوه
	dear U	گران کردن
	endeared U	گران کردن
	high U	سخت گران
	be too dear U	گران بودن
	overpriced <adj.> U	بسیار گران
	endears U	گران کردن
	too expensive <adj.> U	بسیار گران
	You have paid too much for your car . U	اتوموبیلت را گران خریدی
	highs U	وافر گران گزاف
	worth a kings ransom U	بسیار گران بها
	dear bought U	گران تمام شده
	viscosity U	قوام گران روی
	prohibitory U	گران جلوگیری کننده
	white elephants U	گران و پر خرج و کم فایده
	The price of butter has gone up . butter has become expensive . U	کره گران شده
	overburden U	گران بار شدن
	not too expensive U	خیلی گران نباشد.
	It is too expensive.	خیلی گران است.
	i paid dear for it U	برای من گران تمام شد
	highest U	وافر گران گزاف
	white elephant U	گران و پر خرج و کم فایده
	This is really expensive ! U	این چه گران است !
	exclusive U	منحصر بفرد گران
	prohibitive U	گران جلوگیری کننده
	high U	وافر گران گزاف
	no year oppropriation U	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
	digital computer U	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
	he calcn lates with a U	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
	highest U	وسیله گران یا با کارایی بالا
	high U	وسیله گران یا با کارایی بالا
	beyoned price U	بی قیمت بسیار گران بها
	pyrrhic victory U	پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
	i paid dearly for it U	بسیار گران برایم تمام شد
	highs U	وسیله گران یا با کارایی بالا
	assays U	عیارگیری فلزات گران قیمت
	costs an arm and a leg <idiom> U	[فوق العاده پرخرج یا گران]
	assay U	عیارگیری فلزات گران قیمت
	She took umbrage at your remark . U	سخن شما برایش گران آمد
	I paid dearly for this mistake . U	این اشتباه برایم گران تمام شد
	a white elephant U	شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
	pallet U	ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
	glyptics U	کنده کاری در روی سنگهای گران بها
	thunderscan U	یک پیمایش کننده گران و باوضوح و دقت بالا
	A thing you dont want is dear at any price. <proverb> U	چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
	gems U	سنگ گران بها جواهر نشان کردن
	manganic U	دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
	pallets U	ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
	gem U	سنگ گران بها جواهر نشان کردن
	manganesian U	مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
	Hotel accommodation is rather expensive there. U	قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
	We do not usually go places that cost a lot of money. U	ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
	white elephants U	هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
	white elephant U	هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
	It is too expensive for me to buy ( purchase ). U	برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
	Smoking makes you ill and it is also expensive. U	سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
	He bought them expensive presents, out of guilt. U	او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
	bulls U	گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
	bull U	گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
	tallies U	حساب
	reckoning U	حساب
	tallying U	حساب
	account U	حساب
	arithmetic U	حساب
	incalculable U	بی حساب
	in favour of U	به حساب
	incomputable U	بی حساب
	score U	حساب
	reckonings U	حساب
	tallied U	حساب
	scored U	حساب
	tabs U	حساب
	dam design U	حساب سد
	to keep score U	حساب
	algorism U	حساب
	scoreless U	بی حساب
	science of numbers U	حساب
	to my a U	به حساب من
	accountants U	ذی حساب
	scores U	حساب
	tab U	حساب
	accountant U	ذی حساب
	tally U	حساب
	arithmetic U	حساب [ریاضی]
	algorism [rare] U	حساب [ریاضی]
	calculator mode U	مد ماشین حساب
	cost accountant U	حساب دار
	account cuurent U	حساب جاری
	calculable U	حساب کردنی
	day of r U	روز حساب
	crypto account U	حساب رمز
	Count me in! U	روی من حساب کن!
	acalculia U	ناتوانی در حساب
	account book U	دفتر حساب
	account card U	کارت حساب
	bank account U	حساب بانکی
	to count [as] U	به حساب رفتن
	accoutn balance U	مانده حساب
	arithmetician U	حساب دان
	pridicate calculus U	حساب مسندات
	box score U	حساب بازی
	boolean calculus U	حساب بولی
	binary arithmetic U	حساب دودوئی
	binary arithmetic U	حساب دودویی
	arithmeticlal U	مربوط به حساب
	arithmometer U	ماشین حساب
	bank pass book U	دفترچه حساب
	bank overdraft U	حساب جاری
	balance sheet account U	حساب ترازنامه
	certificate of expenditure U	صورت حساب
	certificate of clearance U	مفاصا حساب
	cash account U	حساب نقدی
	capital account U	حساب سرمایه
	call to account U	حساب خواستن از
	closing of account U	تفریغ حساب
	calculus of variations U	حساب تغییرات
	calculating machine U	ماشین حساب
	balance of account U	مانده حساب
	account number U	شماره حساب
	arithmetic unit U	واحد حساب
	comptometer U	ماشین حساب
	rule of thumb U	حساب سر انگشتی
	rule of thumb U	حساب انگشت
	return account U	حساب بازگشت
	residuary account U	حساب ترکه
	To concoct accounts. U	حساب تراشیدن
	realization account U	حساب تسویه
	propositional calculus U	حساب گزارهای
	profit and loss a U	حساب سودوزیان
	production account U	حساب تولید
	rule off U	بستن حساب
	unguarded U	حساب نشده
	credit account	حساب اعتباری
	vidimus U	بازرسی حساب
	undercharge U	کم حساب کردن
	tripos U	امتحان حساب
	to count up U	حساب کردن
	to bring to book U	حساب پس گرفتن
	A rough (crude)estimate. U	حساب سر انگشتی
	stock account U	حساب موجودی
	stability calculation U	حساب پایداری
	science of numbers U	علم حساب
	saving account U	حساب پس انداز