Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
police office
U
پاسگاه پلیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precinct
[American E]
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
post of duty
U
پاسگاه
sentry post
U
پاسگاه
guard house
U
پاسگاه
citadel
U
پاسگاه
lodgment
U
پاسگاه
post-
U
پاسگاه
stations
U
پاسگاه
post
U
پاسگاه
posted
U
پاسگاه
posts
U
پاسگاه
stationed
U
پاسگاه
station
U
پاسگاه
citadels
U
پاسگاه
forward station
U
پاسگاه جلویی
forward command post
U
پاسگاه مقدم
command posts
U
پاسگاه فرماندهی
command post
U
پاسگاه فرماندهی
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
booth
U
پاسگاه یادکه موقتی
booth
U
سایبان خیمه پاسگاه
booths
U
پاسگاه یادکه موقتی
booths
U
سایبان خیمه پاسگاه
advance command post
U
پاسگاه رده جلو
advance command post
U
پاسگاه فرماندهی جلو
fixed post system
U
سیستم پاسگاه ثابت
command post exercise
U
تمرین پاسگاه فرماندهی
ambulance control post
U
پست یا پاسگاه کنترل امبولانسها
army airdefense command post
U
پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
reference position
U
محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
K9
[canine]
U
سگ پلیس
guard dog
U
سگ پلیس
police dog
U
سگ پلیس
gendarme
U
پلیس
gendarmes
U
پلیس
polices
U
پلیس
cops
U
پلیس
constables
U
پلیس
police
U
پلیس
bobby
U
پلیس
german shepherd
U
سگ پلیس
policed
U
پلیس
cop
U
پلیس
constable
U
پلیس
bobbies
U
پلیس
local building inspector
U
پلیس ساختمان
police officers
U
افسر پلیس
police calls
U
استمداد پلیس
plainclothesman
U
پلیس مخفی
patrol wagon
U
اتومبیل پلیس
paddywagon
U
اتومبیل پلیس
police officers
U
مامور پلیس
police officer
U
مامور پلیس
police officer
U
افسر پلیس
Interpol
U
پلیس بینالمللی
shore patrol
U
پلیس ساحلی
frontier police
U
پلیس مرزبانی
border police
U
پلیس مرزبانی
border guard
U
پلیس مرزبانی
police reporter
U
مخبر پلیس
police power
U
دادگاه پلیس
police power
U
نیروی پلیس
vice squad
U
جوخه پلیس
runners
U
افسر پلیس
police station
U
مرکز پلیس
police station
U
ایستگاه پلیس
police stations
U
مرکز پلیس
police stations
U
ایستگاه پلیس
police force
U
نیروی پلیس
police force
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی پلیس
police forces
U
دادگاه پلیس
runner
U
افسر پلیس
vice squads
U
جوخه پلیس
policeman
U
مامور پلیس
policemen
U
مامور پلیس
patrolman
U
پلیس گشتی
patrolmen
U
پلیس گشتی
battle lights
U
چراغ پلیس
flatfoot
U
پلیس گشتی
road guard
U
پلیس راه
bust
[colloquial]
U
حمله ناگهانی پلیس
raiding
U
ورود ناگهانی پلیس
raids
U
ورود ناگهانی پلیس
peeler
U
اسباب پوست کن پلیس
posse comitatus
U
دسته افراد پلیس
rozzer
[British E]
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
cop
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
filth
[British E]
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
round-up
U
ورود ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
U
ورود ناگهانی پلیس
police raid
U
حمله ناگهانی پلیس
round-up
U
حمله ناگهانی پلیس
peelers
U
اسباب پوست کن پلیس
raid
U
ورود ناگهانی پلیس
raided
U
ورود ناگهانی پلیس
give in charge
U
تحویل پلیس دادن
black Marias
U
اتومبیل گشتی پلیس
black Maria
U
اتومبیل گشتی پلیس
constableship
U
وفیفه یا رتبه پلیس
turn over to the police
U
تحویل پلیس دادن
under police surveillance
U
تحت نظر پلیس
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
mountie
U
پلیس سوار کانادا
shore patrol
U
پلیس نیروی دریایی
concierge
U
پلیس محافظ درب ورودی
concierges
U
پلیس محافظ درب ورودی
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
posses
U
دسته افراد پلیس جماعت
posse
U
دسته افراد پلیس جماعت
squad car
U
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
give a person in charge
U
کسی را تحویل پلیس دادن
gestapo
U
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
pig
[American E]
U
پلیس
[اصطلاح تحقیر آمیز]
squad cars
U
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
The thief surrender himself to the police.
U
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
dog watch
U
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
police states
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
large scale raid
U
حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
The police officer took down the car number .
U
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to call 911
[American English]
U
تلفن اضطراری کردن
[به پلیس یا آتش نشانی]
copper
[police officer]
U
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
rookie
U
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid.
U
بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
U
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
secret police
U
سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
traffic post
U
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com