English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
oars down U پارو پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
down U سوی پایین بطرف پایین
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
paddles U پارو
paddling U پارو
paddler U پارو زن
shovelled U پارو
shovelling U پارو
to trample on U پارو
catch U پارو به اب
shovels U پارو
paidle U پارو
oarsman U پارو زن
rowlocks U جا پارو
rowlock U جا پارو
oars U پارو
oarage U پارو
paddle U پارو
snow shovel U پارو
oarsmen U پارو زن
shovel U پارو
shoveling U پارو
paddled U پارو
shoveled U پارو
oar U پارو
loomed U دسته پارو
looms U دسته پارو
oars U پارو زدن
rowlocks U ضامن پارو
toss your oars U پارو بالا
loom U دسته پارو
oars forward U پارو به جلو
rowlock U ضامن پارو
to ply the oar U پارو زدن
oar U پارو زدن
boat your oars U پارو به قایق
rows U پارو زدن
row U پارو زدن
sculls U پارو زدن
sculled U پارو زدن
double banked boat U قایق دو پارو زن
looming U دسته پارو
scull U پارو زدن
single banked boat U قایق تک پارو زن
ship your oars U پارو بیرون
rowed U پارو زدن
becket U حلقه پارو
give way U فرمان با هم پارو بزنید
he rows 0 to the minute U او دقیقهای سی پارو میزند
oarsman U پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsmen U پارو زن مسابقات قایقرانی
backwater U برعکس پارو زدن
loom U قسمت میانی پارو
double banked boat U قایق جفت پارو زن
oarlock U جایگاه فلزی پارو
backwaters U برعکس پارو زدن
to pull a good oar U خوب پارو زدن
loomed U قسمت میانی پارو
to tug at the oar U بزحمت پارو زدن
pull a good oar U خوب پارو زدن
looming U قسمت میانی پارو
be in the money <idiom> U پول پارو کردن
catch U بل گرفتن دخول پارو در اب
to row back U به عقب پارو زدن
to pull a lone oar U تنها پارو زدن
looms U قسمت میانی پارو
die U پارو زدن شدید
thole U چوب یا میله اهرم پارو
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
finish U بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
scull U حرکت قایق در اب به وسیله پارو
back wash U حرکت اب در نتیجه پارو زدن
sculled U حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculls U حرکت قایق در اب به وسیله پارو
have money to burn <idiom> U پول از پارو بالا رفتن
finishes U بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
paddled U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddles U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
butting U حلقه چرمی دور دستگیره پارو
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
paddling U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
feather U تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
pushaway U غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shells U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratch U سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched U سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches U سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching U سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
bal U از مچ پا به پایین
subatmospheric U پایین تر از جو
subteen U پایین تر از سن 31
submiss U پایین
shitu U پایین
lower most U پایین تر
lower U پایین
infara U پایین تر
infara U پایین
hypogenous U پایین رو
flat U پایین
neath or neath U پایین
flattest U پایین
neath or neath U پایین تر
underneath U پایین
further down U پایین تر
down stairs U پایین
low U پایین
lowers U پایین تر
lowering U پایین تر
lowered U پایین تر
lower U پایین تر
dowm U پایین
bottom U پایین
tailwater U پایین اب
bottoms U پایین
de- U پایین
vide infara U پایین
below U پایین
down U پایین
low level U پایین
shorter U پایین تر
shortest U پایین تر
sub- U یا پایین تر
beneath U پایین تر
beneath U پایین
lower limit U حد پایین
short U پایین تر
below <adv.> U در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
hereafter <adv.> U در پایین
skull U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
to look down U پایین امدن
low U پایین اهسته
download U بارگیری پایین
downmost U پایین ترین
low U پایین ضعیف
to reach down U پایین اوردن
to set down U پایین اوردن
feet U پایین دامنه
to let down U پایین کردن
downward compatibility U سازگارمتمایل به پایین
overhand U از پایین ببالا
downward travel U ضربه رو به پایین
top down U از بالا به پایین
top-down U از بالا به پایین
lower class U طبقه پایین
downward swing U نوسان رو به پایین
downward movement U حرکت رو به پایین
low pass U پایین گذر
breast U نورد پایین
downward compatible U سازگار رو به پایین
lower classes U طبقه پایین
downtrend U سیربطرف پایین
to sink in the scale U پایین رفتن
on the down grade U پایین رونده
to go down U پایین رفتن
dim light U نور پایین
prolapse U پایین افتادگی
alow U روبه پایین
prolapse U پایین افتادن
prolapsus U پایین افتادگی
submaxilla U ارواره پایین
desceht U پایین امدن
bate U پایین اوردن
decurrent U پایین افتاده
bottom up U از پایین به بالا
downstream U پایین دست
pushdown U پایین فشردنی
bottommost U پایین ترین
res U noitaloseR پایین
catabatic U پایین اینده
downstream U پایین رود
disrate U پایین اوردن
low level U در سطح پایین
downfield U میدان پایین
downward stroke U ضربه رو به پایین
down stroke U ضربه رو به پایین
to get down U پایین رفتن
downfeed U تغذیه رو به پایین
foot U پایین بادبان
down draft U جریان رو به پایین
to come down U پایین امدن
down current U جریان رو به پایین
minor U پایین رتبه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com