English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
obtain an appointment U وقت ملاقات گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appointment U قرار ملاقات وعده ملاقات
appointments U قرار ملاقات وعده ملاقات
ems dispatch U تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
visit U ملاقات
visits U ملاقات
linkup U ملاقات
visiting U ملاقات
visited U ملاقات
callers U ملاقات کننده
revisits U ملاقات مجدد
gang up U ملاقات کردن
caller U ملاقات کننده
resort U ملاقات مکرر
official meeting U ملاقات رسمی
revisit U ملاقات مجدد
stop by <idiom> U ملاقات کردن
revisited U ملاقات مجدد
audiences U ملاقات رسمی
visiting hours ساعات ملاقات
audience U ملاقات رسمی
revisiting U ملاقات مجدد
resorts U ملاقات مکرر
appointed day U قرار ملاقات
appointment U قرار ملاقات
date [appointment] U قرار ملاقات
appointed day U وعده ملاقات
date [appointment] U وعده ملاقات
concourses U محل ملاقات
concourse U محل ملاقات
meetings U ملاقات اجتماع
trysts U قرار ملاقات
meeter U ملاقات کننده
tryst U قرار ملاقات
meetings U ملاقات میتینگ
appointments U وعده ملاقات
meeting U ملاقات اجتماع
appointment U وعده ملاقات
conjuncture U ملاقات تصادفی
resorted U ملاقات مکرر
meeting U ملاقات میتینگ
schedule an appointment U قرار ملاقات گذاشتن
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
revisits U دوباره ملاقات کردن
revisit U دوباره ملاقات کردن
revisited U دوباره ملاقات کردن
revisiting U دوباره ملاقات کردن
rendezvous U قرار ملاقات گذاشتن
visitant U ملاقات کننده مهاجر
assignations U قرار ملاقات واگذاری
appointed days U قرار های ملاقات
redezvous U رانده وو محل ملاقات
appointments U قرار های ملاقات
dates [appointments] U قرار های ملاقات
trysts U قرار ملاقات گذاشتن
dates [appointments] U وعده های ملاقات
appointed days U وعده های ملاقات
appointments U وعده های ملاقات
assignation U قرار ملاقات واگذاری
tryst U قرار ملاقات گذاشتن
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
redezvous U وعده ملاقات اجتماع مجدد
meets U معرفی شدن به ملاقات کردن
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
meet U معرفی شدن به ملاقات کردن
miss an appointment U از دست دادن قرار ملاقات
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
lose touch with <idiom> U از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
fix someone up with someone <idiom> U واسطه برای قرار ملاقات دونفر
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
blind dates U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
blind date U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekick U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekicks U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
calendar program U ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calendar program U ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
assembles U انجمن کردن ملاقات کردن
visit U ملاقات کردن زیارت کردن
assemble U انجمن کردن ملاقات کردن
assembled U انجمن کردن ملاقات کردن
visited U ملاقات کردن زیارت کردن
redezvous U تلاقی کردن ملاقات کردن
visits U ملاقات کردن زیارت کردن
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
seize U گرفتن
grabbed U گرفتن
resume U از سر گرفتن
to take up U گرفتن
to whisk away or off U گرفتن
takes U گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
grabbing U گرفتن
catch on U گرفتن
resuming U از سر گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
resumes U از سر گرفتن
resumed U از سر گرفتن
tong U گرفتن
unsay U پس گرفتن
retaken U پس گرفتن
tithe U ده یک گرفتن از
tithes U ده یک گرفتن از
retakes U پس گرفتن
puddles U گل گرفتن
lute U گل گرفتن
retaking U پس گرفتن
lutes U گل گرفتن
retreats U پس گرفتن
retreating U پس گرفتن
retreated U پس گرفتن
puddle U گل گرفتن
reclaiming U پس گرفتن
retake U پس گرفتن
despumate U کف گرفتن از
devest U گرفتن
disesteem U کم گرفتن
grab U گرفتن
wive U زن گرفتن
reoccupy U از سر گرفتن
take U گرفتن
reclaim U پس گرفتن
reclaimed U پس گرفتن
blinds U گرفتن
to begin again از سر گرفتن
to catch on U گرفتن
encumber U گرفتن
encumbered U گرفتن
encumbering U گرفتن
to draw back U پس گرفتن
encumbers U گرفتن
skim U کف گرفتن از
retrieves U پس گرفتن
withdraw U پس گرفتن
withdraws U پس گرفتن
seizes U گرفتن
receive U گرفتن
skim U گرفتن کف
skimmed U کف گرفتن از
hold U گرفتن
skims U گرفتن کف
to break in U گرفتن
to bring to a stop U را گرفتن
to put a stop to U را گرفتن
holds U گرفتن
to call back U پس گرفتن
skims U کف گرفتن از
skimmed U گرفتن کف
to catch a fly U بل گرفتن
catch U گرفتن
to get at U گرفتن
situate U جا گرفتن
situates U جا گرفتن
situating U جا گرفتن
to shut off U را گرفتن
corks U گرفتن
cork U گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
detract U گرفتن
detracted U گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
detracting U گرفتن
detracts U گرفتن
grabs U گرفتن
overtake U گرفتن
overtakes U گرفتن
receives U گرفتن
to addict oneself U خو گرفتن
resumption U از سر گرفتن
recapturing U پس گرفتن
recaptures U پس گرفتن
to hunt out U گرفتن
recaptured U پس گرفتن
recapture U پس گرفتن
to lay a wager U گرفتن
retrieve U پس گرفتن
deglutinate U گرفتن
to nestle oneself U جا گرفتن
overtaken U گرفتن
blinded U گرفتن
retrieved U پس گرفتن
nail U گرفتن
getting U گرفتن
nailed U گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com