English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4834 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incomputably U بطوریکه نتوان شمرد
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
no enemy is insignificant U دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
he ia as leanas a rake U ازلاغری دنده هایش رامیتوان شمرد
he is something of a musician U تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
countered U 1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
counter U 1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
countering U 1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
forays U غنیمت
spoils U غنیمت
booty U غنیمت
spoiling U غنیمت
spoiled U غنیمت
foray U غنیمت
spoil U غنیمت
to take a of U غنیمت شمردن
captures U غنیمت گرفتن
There is no time like the present . <proverb> U دم غنیمت است .
plunder U یغما غنیمت
snap at U غنیمت شمردن
capturing U غنیمت گرفتن
booty U غنیمت جنگی
plundering U یغما غنیمت
plunders U به غنیمت گرفتن
capture U غنیمت گرفتن
plunder U به غنیمت گرفتن
plundering U به غنیمت گرفتن
plunders U یغما غنیمت
booty of war U غنیمت جنگی
To capture as booty . U غنیمت جنگه گرفتن
trophy of war U غنیمت جنگی از دشمن
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
to make ap a ship U کشتی را در دریا به غنیمت بردن
to prize a ship U کشتی رادردریابه غنیمت بردن
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
You might as well take advantage of the savings. U این مقدار پس انداز هم غنیمت است
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
prized U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize courts U به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
prize U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prizes U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize of war U کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
prizes U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
shall U باید
there is a rule that... U که باید.....
in due f. U باید
outh U باید
ought U باید
maun U باید
must U باید
the f. of a table U باید
to have to U باید
should U باید
it is to be noted that U باید دانست که
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
as it deserves U چنانکه باید
i ougth to go U باید بروم
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
ought U باید وشاید
one must go U باید رفت
i ougth to go U باید رفت
you must know U باید بدانید
it is necessary for him to go U باید برود
it is necessary to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
it is to be noted that U باید توجه کردکه
prettily U بخوبی چنانکه باید
chicane U مانعی که باید دور زد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
enow U بسنده انقدرکه باید
I must leave at once. باید فورا بروم.
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
you might have come U باید امده باشید
the needful U انچه باید کرد
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
you must go U شما باید بروید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
shall i go? U ایا باید بروم
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
load U کاری که باید انجام شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
loads U کاری که باید انجام شود
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
backlogs U کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
backlog U کاری که باید انجام شود
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com