English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 49 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It's time U وقتش رسیده که
The time is coming soon when ... U به زودی وقتش می رسد که...
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
I'd like to think that ... U من فرض میکنم که ...
really U احساس میکنم
i suppose so U گمان میکنم
i wonder he did not catch cold U تعجب میکنم
Have a seat, please! U خواهش میکنم بفرمایید !
I'm proud of you. U من بهت افتخار میکنم.
Looking forward to it U پیشبینی اش میکنم [میشود]
anticipating it U پیشبینی اش میکنم [میشود]
i have got him on my brain U همیشه به اوفکر میکنم
i will note it down U یاد داشت میکنم
i wonder at him U از دست او تعجب میکنم
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
please take a seat U خواهش میکنم بفرمایید
I've got the munchies. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Am I right in assuming that ...? U آیا درست فرض میکنم که ...
Am I right in thinking ... U آیا درست فکر میکنم که ...
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
i suspect him to be a liar U گمان میکنم دروغگو باشد
i imagine he is my friend U من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend U من تصور میکنم که او دوست من است
i rely or your secrecy U من به رازداری شما اطمینان میکنم
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
Have a seat, please! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
now nonsense now U خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
I think we are out of the woods. <idiom> U فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
I'm putting you through now. U شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
Ah, what the heck! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
would you mind ringing U اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. U اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
I'm doing it on my own account, not for anyone else. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll take a leap of faith. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
i am thankful to god U خدا را شکر میکنم خدا را شکرانه میگویم
request modify U درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
Now I'm starting to believe it. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com