English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
string along U وفق داشتن معوق گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tabled U معوق گذاردن
table U معوق گذاردن
tabling U معوق گذاردن
suspend U معوق گذاردن
suspending U معوق گذاردن
suspends U معوق گذاردن
tables U معوق گذاردن
procrastinate U معوق گذاردن
procrastinated U معوق گذاردن
procrastinating U معوق گذاردن
procrastinates U معوق گذاردن
pocket veto U رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
suspending U معوق داشتن
suspends U معوق داشتن
suspend U معوق داشتن
intubate U لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
outstandingly U معوق
delayed U معوق
outstanding U معوق
deferred U معوق
pending U معوق
arrear U معوق
overdue U معوق
arrears U پرداختهای معوق
hang up U معوق گذاشتن
lie over U معوق ماندن
hang-ups U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
stand over U معوق ماندن
to hang up U معوق گذاشتن
to stand over U معوق ماندن
arrear U بدهی معوق
default interest U بهره معوق
deferred gratification U کامروایی معوق
deferred payment U پرداخت معوق
back order U سفارش معوق
deferred reaction U واکنش معوق
balance due U مانده معوق
outstanding accounts حساب های معوق
hang up U معوق شدن توقف
hang-up U معوق شدن توقف
retarder U کند ساز معوق
hang-ups U معوق شدن توقف
retards U کند ساختن معوق کردن
deferred payment credit U اعتبار برای پرداختهای معوق
retarding U کند ساختن معوق کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
revivor U تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
skews U کج گذاردن
skewing U کج گذاردن
skew U کج گذاردن
repose U گذاردن
impone U گذاردن
table U تو گذاردن
tabled U تو گذاردن
invests U گذاردن
tables U تو گذاردن
lay U گذاردن
instate U گذاردن
lays U گذاردن
tabling U تو گذاردن
to lay it on thick U گذاردن
sets U گذاردن
set U گذاردن
invested U گذاردن
to leave out U جا گذاردن
investing U گذاردن
reposal U گذاردن
to lay it on with a trowel U گذاردن
invest U گذاردن
setting up U گذاردن
check U نشان گذاردن
put up U در فرف گذاردن
place U در محلی گذاردن
placing U در محلی گذاردن
places U در محلی گذاردن
to join in U پامیان گذاردن
shelved U در قفسه گذاردن
impresses U نشان گذاردن
stroked U سرکش گذاردن
bulid U بنیان گذاردن
impresses U باقی گذاردن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
stroking U سرکش گذاردن
impressed U نشان گذاردن
stroke U سرکش گذاردن
strokes U سرکش گذاردن
shelve U در قفسه گذاردن
contradistinguish U فرق گذاردن
impressing U باقی گذاردن
awarding U امانت گذاردن
silo U در سیلو گذاردن
leave alone U تنها گذاردن
awarded U امانت گذاردن
assessing U خراج گذاردن بر
assesses U خراج گذاردن بر
pyx U درجعبه گذاردن
put away U کنار گذاردن
pt down U کنار گذاردن
assessed U خراج گذاردن بر
reposit U ودیعه گذاردن
award U امانت گذاردن
awards U امانت گذاردن
schedule U دربرنامه گذاردن
scheduled U دربرنامه گذاردن
schedules U دربرنامه گذاردن
sashes U پنجره گذاردن
pouch U درجیب گذاردن
pouches U درجیب گذاردن
skews U اریب گذاردن
skewing U اریب گذاردن
skew U اریب گذاردن
sash U پنجره گذاردن
assess U خراج گذاردن بر
bestows U امانت گذاردن
bestowing U امانت گذاردن
demarcating U نشان گذاردن
demarcates U نشان گذاردن
impress U نشان گذاردن
impressed U باقی گذاردن
put-up U در فرف گذاردن
checks U نشان گذاردن
impress U باقی گذاردن
imprints U گذاردن زدن
embowel U در روده گذاردن
consigns U امانت گذاردن
consigning U امانت گذاردن
consign U امانت گذاردن
placing at disposal U در دسترس گذاردن
bestowed U امانت گذاردن
bestow U امانت گذاردن
to leave behind U درپس گذاردن
consigned U امانت گذاردن
imprint U گذاردن زدن
imprinted U گذاردن زدن
checked U نشان گذاردن
impressing U نشان گذاردن
encapsulate U درکپسول گذاردن
expose U بی حفاظ گذاردن
demarcate U نشان گذاردن
innovated U بدعت گذاردن
innovates U بدعت گذاردن
innovating U بدعت گذاردن
endorsing U صحه گذاردن
endorses U صحه گذاردن
work on/upon <idiom> U تفثیر گذاردن
endorsed U صحه گذاردن
endorse U صحه گذاردن
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
encapsulating U درکپسول گذاردن
collocate U پهلوی هم گذاردن
exposing U روباز گذاردن
exposing U بی حفاظ گذاردن
exposes U روباز گذاردن
interlay U در میان گذاردن
underdo U از کار کم گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
to d. up U خوراک گذاردن
incase U در جعبه گذاردن
exposes U بی حفاظ گذاردن
to strike in U پامیان گذاردن
to step in U پامیان گذاردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com