Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
adjusting
U
وفق دادن سازگار کردن
adjusts
U
وفق دادن سازگار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
Other Matches
overscan
U
از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
adjust
U
سازگار کردن
malleable
U
سازگار
towardly
U
سازگار
simpatico
<adj.>
U
سازگار
favourable
U
سازگار
congruous
U
سازگار
well adjusted
U
سازگار
consistent
U
سازگار
harmonic
U
سازگار
incompatible
U
نا سازگار
in tune
U
سازگار
maladjusted
U
کژ سازگار
salubrious
U
سازگار
compatible
<adj.>
U
سازگار
compossible
<adj.>
U
سازگار
agreeable
U
سازگار
matchable
U
سازگار
self consistent
U
خود سازگار
adaptive system
U
سیستم سازگار
downward compatible
U
سازگار رو به پایین
adaptive radiation
U
پرتوش سازگار
syntonic
U
سازگار بامحیط
software compatible
U
نرم افزار سازگار
salubriously
U
بطور سازگار یا گوارا
harmonious
U
موزون سازگار موافق
compatible software
U
نرم افزار سازگار
self consistent field
U
میدان خود سازگار
self consistent field methode
U
روش میدان خود سازگار
tandy model 000hl
U
IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
ibm pc compatible computer
U
کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
pc 00
U
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
hartree methode
U
روش میدان خود سازگار
vectra pc tm
U
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
hayes compatible modem
U
تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
Industry Standard Architecture
U
استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
ISA
U
- بیتی در IBM PC یا سازگار با آن به کار رود
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
leading edge model
U
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
Hayes Corporation
U
مودمی که سازگار با مجموعه دستورات Hayes At است
downward compatible
U
کامپیوتر سازگار با کامپیوترنسل قبل همساز رو به پایین
pc write
U
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
Atari ST
U
و از پردازنده هایی استفاده می کنند که سازگار با IBM PC نیستند
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
pcm
U
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
blue chip personal computer
U
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
proprietary file format
U
روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
Sound Blaster
U
نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
conventional memory
U
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
Intel
U
شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
conventional RAM
U
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
archimedes
U
کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
ATD
U
دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
generic
U
که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
programming
U
قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
boot
U
اولین شیار دیسک راه اندازی روی فلاپی دیسک سازگار IBM
wine does not a with me
U
شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
well assorted
U
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
variable area nozzle
U
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
shutdown
U
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns
U
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
handshakes
U
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake
U
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking
U
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
IBM
U
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
giving
U
دادن پرداخت کردن
gives
U
دادن پرداخت کردن
to serve out
U
بخش کردن دادن
to give an enter tainment
U
مهمانی دادن یا کردن
give
U
دادن پرداخت کردن
discharge
U
مرخص کردن پس دادن
dispend
U
توزیع کردن دادن
staging
U
سوار کردن جا دادن
to offer
U
تقدیم کردن
[دادن]
discharges
U
مرخص کردن پس دادن
recreates
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
misrepresented
U
بدجلوه دادن مشتبه کردن
misrepresenting
U
بدجلوه دادن مشتبه کردن
misrepresent
U
بدجلوه دادن مشتبه کردن
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
saves
U
نجات دادن پس انداز کردن
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
propagated
U
انتشار دادن پخش کردن
porrect
U
منبسط کردن ارائه دادن
conjured
U
سوگند دادن جادو کردن
assigned
U
انتقال دادن وواگذار کردن
sacrificing
U
قربانی دادن فداکاری کردن
propagate
U
انتشار دادن پخش کردن
attributing
U
نسبت دادن حمل کردن
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
conjure
U
سوگند دادن جادو کردن
misrepresents
U
بدجلوه دادن مشتبه کردن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
conjures
U
سوگند دادن جادو کردن
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
judges
U
داوری کردن فتوی دادن
to get done with
U
خاتمه دادن تمام کردن
consummate
U
انجام دادن عروسی کردن
organises
U
تشکیلات دادن درست کردن
assigns
U
انتقال دادن وواگذار کردن
administers
U
انجام دادن اعدام کردن
advertises
U
اعلان کردن انتشار دادن
judged
U
داوری کردن فتوی دادن
centralised
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
administering
U
انجام دادن اعدام کردن
administered
U
انجام دادن اعدام کردن
loaning
U
عاریه دادن قرض کردن
sacrifices
U
قربانی دادن فداکاری کردن
consummated
U
انجام دادن عروسی کردن
assigns
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
tunes
U
وفق دادن کوک کردن
kick in
U
مشارکت کردن در سهم دادن در
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
assigning
U
انتقال دادن وواگذار کردن
pass off
U
بخرج دادن قلمداد کردن
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
tune
U
وفق دادن کوک کردن
vocalize
U
تلفظ کردن تشکیل دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com