English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3514 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accommodate U وفق دادن تصفیه کردن
accommodated U وفق دادن تصفیه کردن
accommodates U وفق دادن تصفیه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accommodates U تصفیه کردن
accord U تصفیه کردن
reconciling U تصفیه کردن
reconciles U تصفیه کردن
sublimate U تصفیه کردن
administers U تصفیه کردن
reconcile U تصفیه کردن
to a upon U تصفیه کردن
to pay out U تصفیه کردن
compound U تصفیه کردن
compounded U تصفیه کردن
administering U تصفیه کردن
rarify U تصفیه کردن
sublimated U تصفیه کردن
refine U تصفیه کردن
sublimating U تصفیه کردن
refines U تصفیه کردن
rectified U تصفیه کردن
rectifies U تصفیه کردن
rarefy U تصفیه کردن
sublimates U تصفیه کردن
to set at rest U تصفیه کردن
smeet U تصفیه کردن
rectify U تصفیه کردن
accords U تصفیه کردن
accorded U تصفیه کردن
administered U تصفیه کردن
compounds U تصفیه کردن
to pay off U تصفیه کردن
accommodated U تصفیه کردن
tries U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه کردن
depurate U تصفیه کردن
filters U تصفیه کردن
try U تصفیه کردن
filter U تصفیه کردن
clarifies U تصفیه کردن
accommodate U تصفیه کردن
clarify U تصفیه کردن
calcine U تصفیه کردن
administer U تصفیه کردن
puriform U تصفیه کردن
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
settle U تصفیه حساب کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
purifies U تصفیه کردن پالودن
refine U تصفیه کردن پالودن
settles U تصفیه حساب کردن
purifying U تصفیه کردن پالودن
purify U تصفیه کردن پالودن
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
air refining U با هوا تصفیه کردن
to make odds even U اختلافات را تصفیه کردن
chasten U تصفیه وتزکیه کردن
chastened U تصفیه وتزکیه کردن
chastening U تصفیه وتزکیه کردن
chastens U تصفیه وتزکیه کردن
refines U تصفیه کردن پالودن
check out U تصفیه حساب کردن
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelt U تصفیه کردن گداخته شدن
smelts U تصفیه کردن گداخته شدن
smelted U تصفیه کردن گداخته شدن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
establishes U تصدیق کردن تصفیه کردن
puriform U پاک کردن تصفیه کردن
establish U تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanizes U صاف کردن تصفیه کردن
etherealize U اسمانی کردن تصفیه کردن
settle U واریز کردن تصفیه کردن
settle U تصفیه کردن سازش کردن
urbanize U صاف کردن تصفیه کردن
urbanises U صاف کردن تصفیه کردن
urbanised U صاف کردن تصفیه کردن
urbanising U صاف کردن تصفیه کردن
urbanized U صاف کردن تصفیه کردن
settles U واریز کردن تصفیه کردن
establishing U تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanizing U صاف کردن تصفیه کردن
settles U تصفیه کردن سازش کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pattinsonprocess U عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjustments U تصفیه
settlement U تصفیه
clarification U تصفیه
expurgation U تصفیه
adjustment U تصفیه
clearance U تصفیه
water softener U اب تصفیه کن
water softeners U اب تصفیه کن
conciliation U تصفیه
settlements U تصفیه
fining U تصفیه
administration U تصفیه
percolation U تصفیه
rectification U تصفیه
arrangements U تصفیه
infiltration U تصفیه
arrangement U تصفیه
purgation U تصفیه
water purification U تصفیه اب
liquidation U تصفیه
administrations U تصفیه
depuration U تصفیه
refinef copper U مس تصفیه شده
clarifying U تصفیه شدن
primary treatment U تصفیه نخستین
settlements U تصفیه پرداخت
filtration U تصفیه پالایش
gold refining U تصفیه طلا
liquidator U مدیر تصفیه
liquidators U مدیر تصفیه
official receiver U مدیر تصفیه
secondary treatment U تصفیه دومین
water sterilizing bag U کیف تصفیه اب
liquidation U تصفیه شرکت
administrator U مدیر تصفیه
official liquidator U مدیر تصفیه
order of discharge U حکم تصفیه
break up price U بهای تصفیه
settlement U تصفیه پرداخت
unsettled U تصفیه نشده
gas cleaning U تصفیه گاز
average adjustment U تصفیه خسارت
administrators U مدیر تصفیه
purification U شستشو تصفیه
discharge U مفاصا تصفیه
discharges U مفاصا تصفیه
trustees U مدیر تصفیه
trustee U مدیر تصفیه
zone purification U تصفیه منطقهای
overrefinement U تصفیه بسیار
receiver U مدیر تصفیه
clarifies U تصفیه شدن
refined U تصفیه شده
calcining method U روش تصفیه
purified U تصفیه شده
clarify U تصفیه شدن
administratrix U مدیره تصفیه
receivers U مدیر تصفیه
calcining klin U بوته تصفیه
purificator U تصفیه کننده
expurgator U تصفیه کننده
refinery U تصفیه خانه
gold parting U تصفیه طلا
sewage purification U تصفیه فاضلاب
outstandingly U تصفیه نشده
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
refineries U تصفیه خانه
adjust تصفیه نمودن
refine U تصفیه شدن
depurator U تصفیه کننده
outstanding U تصفیه نشده
refines U تصفیه شدن
depurative U تصفیه کننده
expurgatory U تصفیه کننده
catharsis U تصفیه تطهیر
depuratory U تصفیه کننده
expurgatorial U تصفیه یاتنقیح کننده
raffinate U ماده تصفیه شده
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
air refining process U فرایند تصفیه با هوا
filtrate U مایع تصفیه شده
waste water purification plant U تصفیه خانه فاضلاب
clarified U ناب تصفیه شده
filtering U صاف کنندگی تصفیه
sewage works {sg} U تصفیه خانه فاضلاب
clarificant U ماده تصفیه کننده
aquavitae U الکل تصفیه نشده
refined spelter U روی تصفیه شده
refined lead U سرب تصفیه شده
liquidation [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
provisional assignee U مدیر تصفیه موقت
muscovado U قند تصفیه نشده
refined iron U اهن تصفیه شده
furnace refining U تصفیه و پالایش کوره
refined asphalt U قیر تصفیه شده
leaching U تصفیه بوسیله شستشو
gold refinery U واحد تصفیه طلا
peaceful adjustment of disputes U تصفیه مسالمت امیز
purofier U اسباب تصفیه گاز
cathartic U تصفیه کننده روانپاکساز
refined oil U نفت تصفیه شده
purificatory U تصفیه کننده تصفیهای
realisation [British E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
calcined lime U اهک تصفیه شده
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com