English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
case U وضعیت موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
configuration U وضعیت یا موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
sensor U وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
Other Matches
serviceability criteria U وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse U تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
hartley U بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status U وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
races U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
statement of service U خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
flying status U وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
transparently U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position U وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
devices U یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device U یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
defense readiness condition U وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
locations U موقعیت
line of position U خط موقعیت
lodgment U موقعیت
occasion U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasioning U موقعیت
positioned U موقعیت
occasions U موقعیت
orientation U موقعیت
situation U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
position U موقعیت
berth U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
condition U موقعیت
situs U موقعیت
sites U موقعیت
sited U موقعیت
berths U موقعیت جا
site U موقعیت
situations U موقعیت
location U موقعیت
footing U موقعیت وضع
pertinency U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
circumstantial U مربوط به موقعیت
page orientation U موقعیت صفحه
social situation U موقعیت اجتماعی
sign position U موقعیت علامت
situation of a building U موقعیت ساختمان
monopoly position U موقعیت انحصاری
pertinence U موقعیت شایستگی
position buoy U بویه موقعیت
rest position U موقعیت سکون
positioned U شکل موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
situations U موقعیت حالت
position finding U موقعیت یابی
situation U موقعیت حالت
plot U نقطه موقعیت
radar location U موقعیت رادار
position U شکل موقعیت
storage location U موقعیت انباره
stimulus situation U موقعیت محرک
plots U نقطه موقعیت
razor edge U موقعیت بحرانی
print position U موقعیت چاپ
point guard U موقعیت گارد
point U محل یا موقعیت
lies U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
lie U موقعیت چگونگی
status U اهمیت یا موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
firing position U موقعیت احتراق
orientation U تعیین موقعیت
orientation U تشخیص موقعیت
ground position U موقعیت زمینی
endo position U موقعیت اندو
advantage ground U موقعیت خوب
bit position U موقعیت ذره
d. of a situation U موقعیت باریک
positioning U تثبیت موقعیت
forward position U موقعیت رو به جلو
benzylic position U موقعیت بنزیلی
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
stations U موقعیت اجتماعی وضع
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
station U موقعیت اجتماعی وضع
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
blows U هدر دادن موقعیت
space orientation U موقعیت یابی فضایی
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
upwell U موقعیت بهتری یافتن
trimmest U موقعیت قایق دراب
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
trim U موقعیت قایق دراب
stand U عهده دارشدن موقعیت
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
opportuneness U موقعیت موقع بودن
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
positional U وابسته به موقعیت یامقام
trims U موقعیت قایق دراب
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
trim U موقعیت تخته موج دراب
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trims U موقعیت تخته موج دراب
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
estates U وضعیت
stating U وضعیت
situations U وضعیت
phased U وضعیت
condition U وضعیت
states U وضعیت
positioned U وضعیت
manner U وضعیت
situation U وضعیت
position U وضعیت
phases U وضعیت
estate U وضعیت
quality U وضعیت
qualities U وضعیت
state U وضعیت
attack condition , alfa U وضعیت تک
attitudes U وضعیت
status U وضعیت
attack conditon , bravo U وضعیت تک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com