Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (45 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
observer
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
testacy
U
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
testate
U
وصیت کردن شهادت دادن
witnesses
U
دیدن گواه بودن بر
witnessed
U
دیدن گواه بودن بر
witnessing
U
دیدن گواه بودن بر
witness
U
دیدن گواه بودن بر
irreverend
U
ناشایسته برای احترام گذاری
suborn
U
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
witnesses
U
گواه شاهد شهادت دادن
witnessing
U
گواه شاهد شهادت دادن
witness
U
گواه شاهد شهادت دادن
witnessed
U
گواه شاهد شهادت دادن
demise
U
انتقال دادن مال با وصیت
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
will
U
وصیت کردن
bequeath
U
وصیت کردن
making a will
U
وصیت کردن
bequeathing
U
وصیت کردن
bequeaths
U
وصیت کردن
make a will
U
وصیت کردن
make one's will
U
وصیت کردن
wills
U
وصیت کردن
hand down
<idiom>
U
وصیت کردن
to make one's will
U
وصیت کردن
bequeathed
U
وصیت کردن
willed
U
وصیت کردن
will
U
وصیت وصیت نامه
wills
U
وصیت وصیت نامه
willed
U
وصیت وصیت نامه
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to nuncupate a will
U
زبانی وصیت کردن
devised
U
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
U
تعبیه کردن وصیت نامه
devising
U
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
U
تعبیه کردن وصیت نامه
literacy
U
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
intestate
U
کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
thrust
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
thrusts
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
steel wool
U
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
thrusting
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
unmeet
U
ناشایسته
inapt
U
ناشایسته
dishonourable
U
ناشایسته
inconcinnate
U
ناشایسته
dishonorable
U
ناشایسته
unbecoming
U
ناشایسته
infelicitious
U
ناشایسته
inapposite
U
ناشایسته
improper
U
ناشایسته
unseemly
U
ناشایسته
unfit
U
ناشایسته
unworthy
U
ناشایسته
desertless
U
ناشایسته
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
indecently
U
بطور ناشایسته
indecent language
U
سخن ناشایسته
badly
U
بطور ناشایسته
ineligibly
U
بطور ناشایسته
dishonourably
U
بطور ناشایسته
fanning
U
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
crunching
U
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
fans
U
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
fan
U
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanned
U
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
worshipless
U
غیر محترم ناشایسته
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to die like a dog
U
پست و ناشایسته هلاک شدن
bloop
U
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
just in case
U
برای مطمئن بودن
to act
[as somebody]
U
پاسخگو بودن
[برای]
to stand ready to
[+ verb]
U
آماده بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
U
آماده بودن برای
misbecome
U
نامناسب بودن برای
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
overtask
U
زیاد سنگین بودن برای
to keep ome's powder dry
U
برای هر رویدادی اماده بودن
to be clear to somebody
U
برای کسی واضح بودن
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to stand in the gap
U
برای دفاع اماده بودن
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
address
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
witnessing
U
گواه
witnesses
U
گواه
proof
U
گواه
warranter
U
گواه
proofs
U
گواه
evidence
U
گواه
witnessed
U
گواه
witness
U
گواه
vouchers
U
گواه
voucher
U
گواه
testifier
U
گواه
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی مطبوع بودن
[اشیا]
turn up one's nose at
<idiom>
U
ردکردن خوب بودن برای کسی
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
inshrine
U
در حکم مزاریا معبد بودن برای
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
witnesses
U
گواه اوردن
call to witness
U
گواه گرفتن
witness
U
گواه اوردن
vouchers
U
ضامن گواه
eye witness
U
گواه عینی
state's evidence
U
گواه جنایی
eyewitness
U
گواه عینی
witnessed
U
گواه اوردن
eye witness
U
گواه عینی
voucher
U
ضامن گواه
eye-witness
U
گواه عینی
give evidence of
U
گواه اوردن
control group
U
گروه گواه
witnessing
U
گواه اوردن
give evidence of
U
گواه دان
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to be closed to
[all]
traffic
U
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
in distance
U
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be on-call
U
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
clutch start
U
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
state's evidence
U
گواه دادگاه جنایی
stand
U
جایگاه گواه در دادگاه
attestor
U
گواهی دهنده گواه
witness heaven!
U
خدا گواه است
goes
U
روی دادن بران بودن
go
U
روی دادن بران بودن
to keep one's temper
U
متین بودن نشان دادن
to give evdience
U
گواهی دادن مدرک بودن از
watchdogs
U
نگهبانی دادن نگهبان بودن
watchdog
U
نگهبانی دادن نگهبان بودن
mind
U
تذکر دادن مراقب بودن
denotes
U
علامت بودن معنی دادن
abler
U
اماده بودن ارایش دادن
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
denoted
U
علامت بودن معنی دادن
able
آماده بودن آرایش دادن
minds
U
تذکر دادن مراقب بودن
denote
U
علامت بودن معنی دادن
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
ablest
U
اماده بودن ارایش دادن
minding
U
تذکر دادن مراقب بودن
siding
[railway]
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
parking siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
siding
[railway]
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
parking siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down
[in a particular way]
with somebody
U
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
eyewitnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
ear witness
U
گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com