Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cash
U
وصول کردن نقدکردن
cashed
U
وصول کردن نقدکردن
cashes
U
وصول کردن نقدکردن
cashing
U
وصول کردن نقدکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
liquidation
U
نقدکردن
cashes
U
نقدکردن
cashed
U
نقدکردن
cashing
U
نقدکردن
encash
U
نقدکردن
cash
U
نقدکردن
del credere agent
U
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
receipt
U
وصول کردن
recovering
U
وصول کردن
recover
U
وصول کردن
collects
U
وصول کردن
get in
U
وصول کردن
receive
U
وصول کردن
collect
U
وصول کردن
receives
U
وصول کردن
recovers
U
وصول کردن
receipts
U
وصول کردن
collecting
U
وصول کردن
to get in
U
وصول کردن
acknowledging
U
اعلام وصول کردن
acknowledge
U
اعلام وصول کردن
acknowledges
U
اعلام وصول کردن
acknowledge
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
debt collection for realisation
U
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
recovery
U
وصول
reception
U
وصول
recoveries
U
وصول
collection
U
وصول
collections
U
وصول
receptions
U
وصول
collection charges
U
هزینه وصول
practicable
<adj.>
U
قابل وصول
recipients
U
وصول کننده
collection fee
U
هزینه وصول
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
قابل وصول
collection charge
U
هزینه وصول
executable
<adj.>
U
قابل وصول
line of approach
U
راه وصول
acknowledgement of receipt
U
اعلام وصول
recipient
U
وصول کننده
workable
<adj.>
U
قابل وصول
come at able
U
قابل وصول
acknowledgment
U
اعلام وصول
receipts
U
اعلام وصول
accessibility
U
قابلیت وصول
receipt
U
اعلام وصول
levy
U
وصول مالیات
levies
U
وصول مالیات
levying
U
وصول مالیات
collection order
U
دستور وصول
recvery
U
استرداد وصول
levied
U
وصول مالیات
certificate of receipt
U
گواهی وصول
makable
<adj.>
U
قابل وصول
cleared cheque
U
چک وصول شده
accessible
U
قابل وصول
doable
<adj.>
U
قابل وصول
achievable
<adj.>
U
قابل وصول
collecting books
U
وصول مطالبات
feasible
<adj.>
U
قابل وصول
recoverable
U
قابل وصول
collecting debts
U
وصول مطالبات
recovery
U
وصول جبران
contrivable
<adj.>
U
قابل وصول
collectible
U
قابل وصول
collectable
U
قابل وصول
accession
U
تابع وصول
levier
U
مالیات وصول کن
outstanding
U
وصول نشده
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
قابل وصول
outstandingly
U
وصول نشده
recoveries
U
وصول جبران
manageable
<adj.>
U
قابل وصول
makeable
<adj.>
U
قابل وصول
acknowledgements
U
اعلام وصول رسید
irrecoverable
U
غیر قابل وصول
collecting bank
U
بانک وصول کننده
irrecoverably
U
بطور وصول نشدنی
receivable
U
قابل وصول پذیرفتنی
solvency
U
قابل وصول بودن
receipt
U
اعلام وصول نمودن
accessible
U
در دسترس قابل وصول
publican
U
مامور وصول مالیات
publicans
U
مامور وصول مالیات
receipts
U
اعلام وصول نمودن
acknowledgment
U
شماره اعلام وصول
collection charge
U
هزینه وصول مطالبات
acknowledgments
U
اعلام وصول رسید
good debt
U
طلب وصول شدنی
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
debt collector
U
وصول کننده طلب
debt enforcement
U
درخواست طلب وصول
good dept
U
طلب وصول شدنی
acknowledgement
U
اعلام وصول رسید
acknowledgments
U
خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledging
U
وصول نامهای را اشعار داشتن
accessibility
U
امکان نزدیکی وسیله وصول
lien
U
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
bad dept
U
طلبی که امکان وصول ان کم باشد
bad debts
U
طلب غیر قابل وصول
bad debt
U
طلب غیر قابل وصول
accessibility
U
دستیابی پذیری قابلیت وصول
acknowledges
U
وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledgement
U
خبر وصول نامه سپاسگزاری
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
acknowledgements
U
خبر وصول نامه سپاسگزاری
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
reviving
U
وصول مطالبات سوخت شده
collection of premiums
U
وصول اضافه ارزش سهام
acknowledge
وصول نامه ای را اظهار داشتن
cod
U
وصول وجه در موقع تحویل کالا
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
statement of affairs
U
وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
tonnage rent
U
حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
recevied for shipment bill of exchange
U
بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
pontage
U
مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
feminism
U
عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pocket judgment
U
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
coalition
U
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalitions
U
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
current assets
U
پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
vindictive damages
U
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
demagogisme
U
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
tactics
U
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
accesses
U
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessed
U
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access
U
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessing
U
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
cash on delivery
U
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
fabianism
U
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com