English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to put a patch on a garment U وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
patch U وصله ناجور وصله کردن
patches U وصله ناجور وصله کردن
to a agarment to the body U جامهای را اندازه تن کردن
cento U پارچه وصله وصله
to wring U جامهای راچلاندن
to piece a garment U تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment U جامهای را با تیکه بزرگترکردن
filibeg U جامهای که کوهستانیهای اسکاتلندمیپوشند
surtout U رو جامهای بلندمردانه که مانند است به فراک
sealskin U جامهای که از پوست خوک ابی بدوزند
habiliments U جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
pasted U وصله کردن
pieces U وصله کردن
piece U وصله کردن
patch U وصله کردن
to p up U وصله کردن
patches U وصله کردن
clout U وصله کردن
clouted U وصله کردن
clouting U وصله کردن
clouts U وصله کردن
pastes U وصله کردن
paste U وصله کردن
pasting U وصله کردن
revamp U وصله پینه کردن
patch U وصله دوزی کردن
revamped U وصله پینه کردن
vamp U وصله تعمیر کردن
clobbered U جامه وصله کردن
revamps U وصله پینه کردن
patches U وصله دوزی کردن
clobber U جامه وصله کردن
revamping U وصله پینه کردن
clobbering U جامه وصله کردن
clobbers U جامه وصله کردن
fishplate U قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
patchier U وصله وصله
imps U وصله
patch U وصله
patchiest U وصله وصله
splice U وصله
joint U وصله
fish plate U وصله
splicing U وصله
patching U وصله
patchy U وصله وصله
spliced U وصله
splices U وصله
patches U وصله
imp U وصله
field splice U وصله کارگاهی
paste U درج وصله
inset U دهانه وصله
pasted U درج وصله
patchwork U وصله دوزی
pastes U درج وصله
splotch U نقطه وصله
patchery U وصله کاری
patchiness U وصله داری
column splice U وصله ستونها
doubler U تخته وصله
copper tingle U وصله مسی
patchy U وصله دار
patchable U وصله بردار
patchiest U وصله دار
patched U وصله دار
patchier U وصله دار
insets U دهانه وصله
pasting U درج وصله
mending U وصله پینه شدنی
botch U وصله وپینه بدنما
tinker U وصله کاری تعمیرکردن
tinkerer U وصله زن حلبی ساز
botching U وصله وپینه بدنما
fish out of water <idiom> U طرف وصله ناجوراست
fishplate U لبه گیر وصله
tinkers U وصله کاری تعمیرکردن
tinkering U وصله کاری تعمیرکردن
tinkered U وصله کاری تعمیرکردن
botches U وصله وپینه بدنما
botched U وصله وپینه بدنما
to patch up U وصله کردن اصلاخ کردن
gazed U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazing U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazes U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gaze U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
to unstitch something [sewing] U کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
escallop U دوختن
sews U دوختن
sewed U دوختن
sew U دوختن
steek U دوختن
sew up U دوختن
to look fixedly U چشم دوختن
pourpoint U لحاف دوختن
transfixion U بهم دوختن
suture U چاک دوختن
skirts U دامن دوختن
To anticipate a huge raki - off out something. U کیسه دوختن
frills U حاشیه دوختن بر
frill U حاشیه دوختن بر
skirt U دامن دوختن
skirted U دامن دوختن
furbelow U چین دوختن روی
fixes U جادادن چشم دوختن به
quilts U مثل لحاف دوختن
fur U خز دوختن به باردار شدن
To fix ones eyes on something. U به چیزی چشم دوختن
smock U روپوش زنانه دوختن
smocks U روپوش زنانه دوختن
furs U خز دوختن به باردار شدن
fix U جادادن چشم دوختن به
quilt U مثل لحاف دوختن
sewing U دوختن پارچه لباسی
to darn socks U جوراب [پاره] را دوختن
it puckered up in sewing U هنگام دوختن جمع شد
knight of the shears U لباس دوختن برای
fashioner U لباس دوختن برای
ninth part of a man U لباس دوختن برای
To move heaven and earth. U زمین وزمان رابهم دوختن
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
reline U پارچه کتانی تازه دوختن
to leave no stone unturned U زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
scallops U گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallop U گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com