English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
attachment U وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
idled U ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idlest U ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idles U ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle U ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
variable U شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
variables U شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
feed U وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feeds U وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
locals U متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
local U متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
ocr U وسیلهای که حرف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و برای پردازش در کامپیوتر به حالت قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند
optical U وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
scan U وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scanned U وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scans U وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
self binder U ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal U نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . U نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists U ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist U ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
particularism U دلبستگی بمرام خاصی
laymen U خارج از حرفه یا فن خاصی
referring to a document U استناد به مدرک خاصی
particularity U بستگی بعقاید خاصی
reliance on a document U استناد به مدرک خاصی
layman U خارج از حرفه یا فن خاصی
cybernetics U مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading U معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe U ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine U ماشین کردن با ماشین رفتن
machines U ماشین کردن با ماشین رفتن
machine U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined U ماشین کردن با ماشین رفتن
machined U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
dialects U نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
meanest U معنی ومفهوم خاصی داشتن
special administration U اداره قسمت خاصی از ترکه
intonate U بااهنگ خاصی ادا کردن
mean U معنی ومفهوم خاصی داشتن
stylize U به روش یا سبک خاصی دراوردن
laic U شخص که علم خاصی را نداند
meaner U معنی ومفهوم خاصی داشتن
attitudinize U حالت خاصی بخود گرفتن
dialect U نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
stockists U فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
interspecies U واقع در بین دستههای خاصی
interspecific U واقع در بین دستههای خاصی
intonate U با لحن خاصی تلفظ کردن
stockist U فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
dead U [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
selectively U آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
facies U منطقه مناسب رشدحیوان یانبات خاصی
blinded U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blinds U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
block U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
selective U آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
fax U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler U کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxes U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
sig U علاقمند به یک نرم افزاریاسخت افزار خاصی هستند
puts U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
putting U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
dd name U برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
dedicated U کامپیوتری که فقط برای مقصود خاصی است
doctrinaire U کسی که تابع دکترین خاصی است اصولی
put U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill U ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
dedicated U برنامه یا تابع یا سیستمی که برای استفاده خاصی است
doped U قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
code U سیستم علامتها و اعداد و حروف که فضای خاصی دارد
toneme U لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
case law U رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
local U که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
integral U وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
engine U بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
locals U که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
assembled U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
pitches U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
terrane U طبقه سنگی که روی ان نوع سنگ خاصی تشکیل شده باشد
pitch U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pact U نوع خاصی از ارتباطات سیاسی است که در ان تعدادی از دول به طور مشترک
pacts U نوع خاصی از ارتباطات سیاسی است که در ان تعدادی از دول به طور مشترک
areas U بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
area U بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
reason U دلیل
arguments U دلیل
evidence U دلیل
demonstration U دلیل
reasonless U بی دلیل
argument U دلیل
reasons U دلیل
earnest U دلیل
sake U دلیل
reasoning U دلیل
uncaused U بی دلیل
rebutting evidence U رد دلیل
rationale U دلیل
disproof U دلیل رد
testimony U دلیل
proof U دلیل
argumentum U دلیل
testimonies U دلیل
proofs U دلیل
symptoms U دلیل
symptom U دلیل
demonstrations U دلیل
expessive U دلیل
on the ground of U به دلیل
acupressure U روش تسکین درد و درمان بیماری از طریق فشار نقاط خاصی از بدن
agument U دلیل حجت
the reason why U دلیل اینکه
justifiable reason U دلیل موجه
objecting U دلیل اوردن
because of U بدین دلیل
objected U دلیل اوردن
object U دلیل اوردن
indirect objects U دلیل اوردن
direct objects U دلیل اوردن
objects U دلیل اوردن
evidence of conformity U دلیل مطابقت
for that reason <adv.> U به این دلیل
afortiori U با دلیل قویتر
clear proof U دلیل واضح
anabsurd arument U دلیل نامعقول
unreasonable U بی دلیل زورگو
in no case U به هیچ دلیل
by impl <adv.> U به این دلیل
in this respect <adv.> U به این دلیل
document in proof U دلیل مستند
for this reason <adv.> U به این دلیل
documentary evidence U دلیل کتبی
insofar <adv.> U به این دلیل
for reasons U به چندین دلیل
floorer U دلیل قاطع
in so far <adv.> U به این دلیل
written evidence U دلیل کتبی
comebacks U دلیل قانونی
clear evidence U دلیل واضح
A telling reason . U دلیل گویا
demonstrating U دلیل اوردن
song and dance <idiom> U دلیل آوردن
conclusive evidence U دلیل قاطع
hereat U باین دلیل
in this sense <adv.> U به این دلیل
onus probandi U بار دلیل
consequently <adv.> U به این دلیل
hence <adv.> U به این دلیل
in this way <adv.> U به این دلیل
justification U دلیل اوری
justifications U دلیل اوری
whereby <adv.> U به این دلیل
therefore <adv.> U به این دلیل
thus [therefore] <adv.> U به این دلیل
as a result <adv.> U به این دلیل
by implication <adv.> U به این دلیل
proof of debt U دلیل طلب
demonstrates U دلیل اوردن
preservation of evidence U تامین دلیل
presentation of evidance U ابراز دلیل
on no account به هیچ دلیل
muniment of title U دلیل مالکیت
oral evidence U دلیل شفاهی
symptom U اثر دلیل
demonstrated U دلیل اوردن
demonstrate U دلیل اوردن
symptoms U اثر دلیل
muniment of title U دلیل سمت
as a consequence <adv.> U به این دلیل
comeback U دلیل قانونی
ratiocinate U دلیل اوردن
proof of laziness U دلیل تنبلی
in this vein <adv.> U به این دلیل
rebutting evidence U دلیل معارض
in this manner <adv.> U به این دلیل
rationalization U دلیل تراشی
sole argument U دلیل منحصربفرد
mainspring U دلیل اصلی
sole argument U تنها دلیل
sole argument U یگانه دلیل
sign of weakness U دلیل ضعف
in this wise <adv.> U به این دلیل
in consequence <adv.> U به این دلیل
as a result of this <adv.> به این دلیل
boot U دیسک خاصی که حاوی برنامه راه انداز ونرم افزار سیستم عامل است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com