Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
implements
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
rub someone the wrong way
<idiom>
U
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
solicited
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicit
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicits
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
labor of love
<idiom>
U
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
housekeeping
U
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
finishes
U
انجام دادن چیزی تا انتها
finish
U
انجام دادن چیزی تا انتها
redoes
U
انجام دادن مجدد چیزی
driven
U
انجام شده توسط چیزی
redo
U
انجام دادن مجدد چیزی
redone
U
انجام دادن مجدد چیزی
redoing
U
انجام دادن مجدد چیزی
redid
U
انجام دادن مجدد چیزی
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
objective
U
چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives
U
چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
to purpose something
U
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
to work it
<idiom>
U
چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
let it rip
<idiom>
U
انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
forbid
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
to bite the bullet
<idiom>
U
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
forbids
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
ways and means
U
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
for doing it
U
برای انجام ان
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
rushing
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
delaying
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
rushed
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
temptations
U
وسوسه
temptation
U
وسوسه
tempter
U
وسوسه گر
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
undertake
U
توافق برای انجام کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
mission essential
U
ضروری برای انجام ماموریت
fullest
U
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full
U
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
tantalizingly
U
وسوسه انگیز
temptress
U
وسوسه آفرین
seductress
U
وسوسه آفرین
tantalizing
U
وسوسه انگیز
resist temptation
U
وسوسه نشدن
humorously
U
از روی وسوسه
tempting
U
وسوسه انگیز
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
do one's thing
<idiom>
U
انجام کار پر لذت برای شخص
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
prone
U
سرازیر مستعد برای انجام کار
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
baiter
U
تطمیع و وسوسه کننده
come-on
U
اشارهی وسوسه آمیز
come-ons
U
اشارهی وسوسه آمیز
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
arithmetic
U
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
macro
U
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
metacompilation
U
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com