English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
splint U وسایل شکسته بندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
orthopedics U شکسته بندی
bone setting U شکسته بندی
taxis U شکسته بندی
orthopaedics U شکسته بندی
splint U چوب شکسته بندی
agmatology U علم شکسته بندی
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cocooning U اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
accountable cryptomaterial U مدارک و وسایل طبقه بندی شده
mekeready U وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
packing U روکش یاغلاف جعبه بندی و جا دادن وسایل در یک فرف
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
broken U شکسته
heart broken U دل شکسته
heartbroken U دل شکسته
zigzag U شکسته
zigzagged U شکسته
zigzagging U شکسته
shaky U شکسته
zigzags U شکسته
shakiest U شکسته
shakier U شکسته
fragmental U شکسته
fracted U شکسته
disrupted U شکسته
fragmentary U شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
cursive U خط شکسته
heartsick U دل شکسته
in pieces U شکسته
wrecked U شکسته
running hand U خط شکسته
downhearted U دل شکسته
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
bonesetter U شکسته بند
to run upon the rocks U شکسته شدن
fracturing U سطح شکسته
bone setter U شکسته بند
flinders U قطعات شکسته
hot short U شکسته گرم
wrech U کشتی شکسته
fractured U سطح شکسته
shard U کوزه شکسته
shards U کوزه شکسته
fractures U سطح شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
fracture U سطح شکسته
split screen U صفحه شکسته
distorts U شکسته شدن
wrecked U کشتی شکسته
modesty U شکسته نفسی
distort U شکسته شدن
fyloft U صلیب شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
split-screen U صفحه شکسته
puncturing U شکسته شدن
raddled U شکسته شده
red short U شکسته سرخ
shatter U قطعات شکسته
framentary U شکسته ناقص
shatters U قطعات شکسته
punctured U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
broken U شکسته شده
puncture U شکسته شدن
a broken arm U بازوی شکسته
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
broken stone U سنگ شکسته
cold short U شکسته سرد
cauliflower ear U گوش شکسته
deject U دل شکسته کردن
castway U کشتی شکسته
sherd U کوزه شکسته
osteopathist U شکسته بند
crushed stone U سنگ شکسته
doddered U شکسته سست
chevron U پرانتز شکسته
angle bracket U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
ballast U مصالح شکسته
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
refracts U شکسته شدن نور
refracted U شکسته شدن نور
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
jargon U سخن دست و پا شکسته
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
chippings U سنگ شکسته ریز
potsherd U تکه سفال شکسته
refracting U شکسته شدن نور
pulled U شکسته شده افتاده
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
shipwreck U کشتی شکسته شدن
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast U مصالح شکسته اجری
broken hardening U سخت گردانی شکسته
infirmly U بطور علیل یا شکسته
zircon U سخن دست و پا شکسته
refract U شکسته شدن نور
brokenly U بطور شکسته یا بریده
humble U شکسته نفسی کردن
humblest U شکسته نفسی کردن
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
cast away U کشتی شکسته مطرود
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
packaging U ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
swastika U صلیب شکسته المان نازی
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
defense classification U طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classification U طبقه بندی رده بندی
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
wording U جمله بندی کلمه بندی
lineament U طرح بندی صورت بندی
lineaments U طرح بندی صورت بندی
classifications U طبقه بندی رده بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
kit U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification U طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
black designation U علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
transparently U نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparent U نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com