English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subsistence U وسایل زیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
subsistence U زیست
bio- U زیست -
symbion U هم زیست
biogen U زیست زا
performance of the dam U زیست سد
settlement U زیست گاه
homeland U زیست بوم
eco- U زیست بوم
biological clock U زیست گشت
biomechanics U زیست مکانیک
biogases U زیست گاز
biogas U زیست گاز
biome U زیست بوم
biosphere U زیست کره
biosphere U فضای زیست
biosphere U زیست سپهر
worked U زیست عمل
life space U فضای زیست
homelands U زیست بوم
settlements U زیست گاه
biopolymer U زیست بسپار
biospher U زیست کره
biotype U زیست گروه
biometry U زیست سنجی
biometrics U زیست سنجش
biometrics U زیست سنجی
joie de vivre U زیست شادی
work U زیست عمل
biome U اقلیم زیست
livability U زیست پذیری
liveware U زیست افزار
biogeography U زیست جغرافی
environment U محیط زیست
biogeographic U زیست جغرافیایی
biogenosphere U زیست سپهر
biogenic U زیست زاییده
inhabitant U زیست کننده در
environments U محیط زیست
biogenesis U زیست زاد
life force U زیست نیرو
biochemist U زیست شیمیدان
biomass U زیست توده
biochemists U زیست شیمیدان
biophysics U زیست- فیزیک
biochemistry U زیست شیمی
subsists U زیست کردن
subsisting U زیست کردن
subsisted U زیست کردن
subsist U زیست کردن
biogenosphere U زیست کره
exvia U برون زیست
biologism U زیست شناسی
libidinal U زیست مایهای
biogenetic U زیست زادی
libidos U زیست مایه
biology U زیست شناسی
biologically U زیست شناختی
existence U زیست موجودیت
existences U زیست موجودیت
modus vivendi U شیوه زیست
libido U زیست مایه
biological U زیست شناختی
viability U زیست پذیری
subsistence U مربوط به زیست
bioluminescence U زیست تابی
biochemistry U زیست- شیمی
colony U زیست گاه
biotechnology U زیست فناوری
biologist U زیست شناس
biological chemistry U زیست شیمی
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
viable U زیست پذیر ماندنی
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
phenology U زیست پدیده شناسی
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
biologism U زیست شناختی نگری
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
environmentalism U محیط زیست گرایی
saltwater U زیست کننده در اب شور
limnic U زیست کننده در اب شیرین
limicoline U زیست کننده درساحل
life zone U منطقه زیست شناسی
environmental conservation U حفافت محیط زیست
environmental costs U مضار زیست محیطی
environmentalism U محیط زیست شناسی
environmental protection U حفاظت محیط زیست
biomass pyramid U هرم زیست توده
coexistent U باهم زیست کننده
fluvial U زیست کننده در رودخانه
geobiology U زمین زیست شناسی
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
human biometric U زیست سنجی انسانی
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
biological control U کنترل زیست شناختی
environmental benefit U فواید زیست محیطی
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
environmentalists U محیط زیست گرا
environmentalist U محیط زیست گرا
eco-technology U فناوری زیست بوم
eco-tech U فناوری زیست بوم
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
environmentalists U محیط زیست شناس
environmentalist U محیط زیست شناس
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
biochron U زیست زمان جانداران
biocid U زیست کش مانع حیات
gene analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
b.o.d U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biologic U زیست شناسی معرفت الحیات
bionic U وابسته به زیست سازه شناسی
may fly U حشرهای که یک روز زیست میکند
limnologist U زیست شناس جانوران اب شیرین
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
xerophile U قابل زیست در محیطهای خشک
live-in U زیست کننده در محل کار
genetic analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
genetic screen U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
xerophilous U قابل زیست درمحیطهای خشک
bio- U پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
to be parasitic [on] U پارازیتی شدن [زیست شناسی]
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
to be parasitic [on] U انگلی شدن [زیست شناسی]
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
gene analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] U نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
medial meniscus U منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
pharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
environmental services U دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
genetic analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
genetic screen U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
halobiont U موجود زیست کننده دراب شور
xerophyte U گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
adenoid U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
the Green Dot® [recycling symbol] U علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
java sparrow U نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
biology U زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
lotic U زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
radiobiology U مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
to greenwash U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
biodegraability U قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
genetics U شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
sere U تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phenology U مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology U بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
biocenology U رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
hematology U شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com