English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mass media U وسایل ارتباط جمعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mass communication U ارتباط جمعی
fcc U شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
collectivism U وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
incommunicado U بدون وسایل ارتباط
interactive U ارتباط بین یک گروه از مردم با وسایل ارتباطی مختلف
adapter U کارت واسط جانبی که به وسایل ناهماهنگ امکان ارتباط میدهد
apple desktop bus U باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
lu U LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
plural U جمعی
additives U جمعی
additive U جمعی
masses U جمعی
massing U جمعی
mass U جمعی
collective U جمعی
aggregative U جمعی
collective bargaining U جمعی
scrutin deliste U رای جمعی
collective protection U حفافت جمعی
cumulative error U خطای جمعی
aggregate operator U عملگر جمعی
aggregate function U عمل جمعی
sum check U مقابله جمعی
collective responsibility U مسئوولیت جمعی
collective ownership U مالکیت جمعی
collective mind U ذهن جمعی
collective liability U بدهی جمعی
collective self reliance U خوداتکائی جمعی
collective unconscious U ناهشیار جمعی
processional U دسته جمعی
collective goods U کالاهای جمعی
en masse U دسته جمعی
sum term U لفظ جمعی
collective behavior U رفتار جمعی
collective agreement U توافق جمعی
collectedness U جمعی حواس
ensembles U دسته جمعی
in company U دسته جمعی
gunners U جمعی توپخانه
in chorus U دسته جمعی
social U دسته جمعی
collective U دسته جمعی
communal U دسته جمعی
all together U دسته جمعی
ensemble U دسته جمعی
gunner U جمعی توپخانه
mass contagion U سرایت جمعی
collective bargaining U معامله جمعی
mass hysteria U هیستری جمعی
mass education U اموزش جمعی
processional U سروددسته جمعی
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
infantryman U جمعی پیاده نظام
processions U حرکت دسته جمعی
nonoperating strength U جمعی غیرفعال در یکان
volley bombing U شلیک دسته جمعی
paratroopers U جمعی یکان چترباز
permanent party U جمعی دایمی یکان
salvoes U فریاد دسته جمعی
collective security U تامین دسته جمعی
gang punch U منگنه دسته جمعی
paratrooper U جمعی یکان چترباز
picnics U دسته جمعی خوردن
picnicked U دسته جمعی خوردن
ingrow U بطور دسته جمعی
procession U حرکت دسته جمعی
picnicked U گردش دسته جمعی
picnic U دسته جمعی خوردن
in mass U بطور دسته جمعی
salvo U فریاد دسته جمعی
picnic U گردش دسته جمعی
infantrymen U جمعی پیاده نظام
power play U حمله دسته جمعی
volleying U شلیک بطوردسته جمعی
poll U اخذرای دسته جمعی
volleys U شلیک بطوردسته جمعی
polls U اخذرای دسته جمعی
volleyed U شلیک بطوردسته جمعی
volley U شلیک بطوردسته جمعی
genocide U کشتار دسته جمعی
certes U خاطر جمعی تحقیق
picnics U گردش دسته جمعی
teamwork U کار دسته جمعی
collective fire U اتش دسته جمعی
polled U اخذرای دسته جمعی
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
flutter U بال زنی دسته جمعی
social increment U افزایش ناشی از کار جمعی
fluttering U بال زنی دسته جمعی
fluttered U بال زنی دسته جمعی
scot ant lot U جریمه یامالیات دسته جمعی
parade U تظاهرات عملیات دسته جمعی
paraded U تظاهرات عملیات دسته جمعی
parades U تظاهرات عملیات دسته جمعی
callective note U بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
parading U تظاهرات عملیات دسته جمعی
formicary U زندگی دسته جمعی موریانه
formicarm U زندگی دسته جمعی موریانه
synergism U کار توام ودسته جمعی
gangs U دسته جمعی عمل کردن
gang U دسته جمعی عمل کردن
flutters U بال زنی دسته جمعی
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
collective bargaining U مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
terpsichore U رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
gaffe U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
faux pas U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing clanger [British E] U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing blunder U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
acapella U اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
gang week U هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
collective U جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
convocation U جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
anthem U سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
anthems U سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
part song U آواز دسته جمعی بدون ساز
choir U بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
strophe U چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
choirs U بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
kits U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
litanies U مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
frankpledge U مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
antistrophe U حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
head stock U راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
litany U مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
symbion U موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
round robin (letter) <idiom> U نامهای که دست جمعی نوشته شود (هرگوشه آن بوسیله شخصی)
polygarchy U حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
coherence U ارتباط
enchainment U ارتباط
link U ارتباط
communication U ارتباط
concernment U ارتباط
intercommunication U ارتباط
connection U ارتباط
connexions U ارتباط
hookup U ارتباط
relation U ارتباط
rapport U ارتباط
correspondency U ارتباط
correspondences U ارتباط
coherency U ارتباط
liaisons U ارتباط
liaison U ارتباط
correlation U ارتباط
ligature U خط ارتباط
relationships U ارتباط
communicating U ارتباط
relationship U ارتباط
correspondence U ارتباط
log on U برقراری ارتباط
arithmetic relation U ارتباط محاسباتی
juxtaposition U ارتباط اجباری
tie-in U وسیله ارتباط
tie-in U ارتباط دادن
tie in U وسیله ارتباط
extraneity U عدم ارتباط
mitwelt U ارتباط با همنوع
communication network U شبکه ارتباط
extraneousness U عدم ارتباط
tie in U ارتباط دادن
asynchronous commuinication U ارتباط ناهمزمان
tie-ins U ارتباط دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com