English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mediate U وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated U وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediates U وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediating U وساطت کردن پابمیان گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interceding U وساطت کردن
mediation U وساطت کردن
intercedes U وساطت کردن
interceded U وساطت کردن
intercede U وساطت کردن
mediacy U وساطت
interposition U وساطت
intercession U وساطت
intermediacy U وساطت
mediation U وساطت
agency U وساطت
agencies U وساطت
interagency U وساطت
intercessions U وساطت
intermediaries U وساطت مداخله
intermediaries U وساطت کننده
intermedial U وساطت امیز
interceder U وساطت کننده
intermediary U وساطت مداخله
intermedial U وساطت کننده
intermediary U وساطت کننده
investing U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
mediumism U وساطت در میان مردم وارواح
pose U : مطرح کردن گذاردن
posed U : مطرح کردن گذاردن
posing U : مطرح کردن گذاردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
put on U : تحمیل کردن گذاردن
subscribe U تصدیق کردن صحه گذاردن
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
lay-bys U کنار گذاردن متروک کردن
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
foil U عقیم گذاردن خنثی کردن
foiled U عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling U عقیم گذاردن خنثی کردن
interferes U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denoted U تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes U تفکیک کردن علامت گذاردن
lay-by U کنار گذاردن متروک کردن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
put by U قطع کردن کنار گذاردن
subscribing U تصدیق کردن صحه گذاردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
denote U تفکیک کردن علامت گذاردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
godfathers U نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
lay by U کنار گذاردن متروک کردن
subscribes U تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribed U تصدیق کردن صحه گذاردن
godfather U نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
foils U عقیم گذاردن خنثی کردن
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
straiten U باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
encases U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encase U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encased U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulating U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
to shuffle off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
checker U بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
single space U در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
skewing U کج گذاردن
sets U گذاردن
to leave out U جا گذاردن
instate U گذاردن
skew U کج گذاردن
skews U کج گذاردن
invested U گذاردن
to lay it on with a trowel U گذاردن
repose U گذاردن
lays U گذاردن
to lay it on thick U گذاردن
impone U گذاردن
lay U گذاردن
setting up U گذاردن
tabled U تو گذاردن
table U تو گذاردن
reposal U گذاردن
invest U گذاردن
set U گذاردن
invests U گذاردن
tables U تو گذاردن
tabling U تو گذاردن
investing U گذاردن
shelve U در قفسه گذاردن
awards U امانت گذاردن
skew U اریب گذاردن
tables U معوق گذاردن
silo U در سیلو گذاردن
assess U خراج گذاردن بر
imburse U درکیسه گذاردن
leave alone U تنها گذاردن
leaving U باقی گذاردن
incase U در جعبه گذاردن
put up U در فرف گذاردن
pyx U درجعبه گذاردن
shelved U در قفسه گذاردن
endorsing U صحه گذاردن
endorses U صحه گذاردن
leave U باقی گذاردن
consign U امانت گذاردن
endorsed U صحه گذاردن
put away U کنار گذاردن
consigned U امانت گذاردن
innovate U بدعت گذاردن
skewing U اریب گذاردن
leave alone U بحال گذاردن
interlay U در میان گذاردن
endorse U صحه گذاردن
consigns U امانت گذاردن
schedule U دربرنامه گذاردن
skews U اریب گذاردن
placing at disposal U در دسترس گذاردن
reposit U ودیعه گذاردن
novelize U بدعت گذاردن
schedules U دربرنامه گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
assessing U خراج گذاردن بر
assesses U خراج گذاردن بر
put-up U در فرف گذاردن
consigning U امانت گذاردن
scheduled U دربرنامه گذاردن
assessed U خراج گذاردن بر
awarding U امانت گذاردن
impressed U نشان گذاردن
collocated U پهلوی هم گذاردن
to join in U پامیان گذاردن
strokes U سرکش گذاردن
collocates U پهلوی هم گذاردن
collocating U پهلوی هم گذاردن
impresses U باقی گذاردن
impresses U نشان گذاردن
impressing U باقی گذاردن
work on/upon <idiom> U تفثیر گذاردن
impressing U نشان گذاردن
imprint U گذاردن زدن
imprinted U گذاردن زدن
imprints U گذاردن زدن
placing U در محلی گذاردن
places U در محلی گذاردن
place U در محلی گذاردن
stroked U سرکش گذاردن
stroke U سرکش گذاردن
adopt U نام گذاردن
innovating U بدعت گذاردن
reverence U احترام گذاردن
demarcates U نشان گذاردن
demarcated U نشان گذاردن
thwart U بی نتیجه گذاردن
demarcate U نشان گذاردن
thwarted U بی نتیجه گذاردن
collocate U پهلوی هم گذاردن
underdo U از کار کم گذاردن
sashes U پنجره گذاردن
sash U پنجره گذاردن
procrastinating U معوق گذاردن
procrastinates U معوق گذاردن
procrastinated U معوق گذاردن
procrastinate U معوق گذاردن
innovated U بدعت گذاردن
innovates U بدعت گذاردن
demarcating U نشان گذاردن
suspend U معوق گذاردن
gage U وثیقه گذاردن
to leave behind U باقی گذاردن
to leave behind U درپس گذاردن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
demark U نشان گذاردن
contradistinguish U فرق گذاردن
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
bestow U امانت گذاردن
bulid U بنیان گذاردن
encapsulating U درکپسول گذاردن
to d. up U خوراک گذاردن
awarded U امانت گذاردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com