Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
debugging aids
U
وسائل اشکال زدایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
debugging
U
اشکال زدایی
debugs
U
اشکال زدایی
debugged
U
اشکال زدایی
debug
U
اشکال زدایی
debugs
U
اشکال زدایی کردن
debugging a program
U
اشکال زدایی یک برنامه
debug
U
اشکال زدایی کردن
debug aids
U
ادوات اشکال زدایی
program debugging
U
اشکال زدایی برنامه
debugged
U
اشکال زدایی کردن
debugging aids
U
ادوات اشکال زدایی
transversal
U
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
error trapping
U
اشتباه زدایی غلط زدایی
dehydroisomerization
U
همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
facilities
U
وسائل
fitment
U
وسائل
fitments
U
وسائل
means
U
وسائل
design aids
U
وسائل طراحی
by indirection
U
با وسائل نادرست
documentation aids
U
وسائل سندسازی
fraudulent means
U
وسائل متقلبانه
by all means
U
با تمام وسائل
auxiliary equipment
U
وسائل کمکی
remedy
U
وسائل جبران خسارت
instrumentation
U
کاربرد وسائل سنجش
remedying
U
وسائل جبران خسارت
remedies
U
وسائل جبران خسارت
remedied
U
وسائل جبران خسارت
gadroon
U
اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
i provided for his safety
U
وسائل سلامت او را فراهم کردم
in the last resort
U
پس ازنومیدی ازهمه وسائل دیگر
instrument board
U
تابلوی وسائل اندازه گیری
review order
U
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
to play it
U
با وسائل پست سو استفاده کردن از
to play
U
با وسائل پست سو استفاده کردن
to incubate bacteria
U
با وسائل ویژه میکرب پروردن
vendor
U
کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
to pander any one's lust
U
وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
vendors
U
کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
it tends to ruin him
U
وسائل خانه خرابی یاهلاکت اورافراهم میکند منجرمیشودبهلاکت او
to turn the tables on any one
U
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
dnc
U
Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
desk accessories
U
وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
atari
U
نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
de icing
U
یخ زدایی
dehydration
U
اب زدایی
deglaciation
U
یخ زدایی
dehumidification
U
رطوبت زدایی
degasify
U
گاز زدایی
decolorization
U
رنگ زدایی
deculturation
U
فرهنگ زدایی
decolourization
U
رنگ زدایی
decarboxylation
U
کربوکسیل زدایی
decarbonylation
U
کربونیل زدایی
deforestation
U
جنگل زدایی
unlearning
U
یادگیری زدایی
dehydrohalogenation
U
هیدروهالوژن زدایی
decoloration
U
رنگ زدایی
blanching
U
رنگ زدایی
genocide
U
نژاد زدایی
decentralization
U
مرکزیت زدایی
descaling
U
پوسته زدایی
de escalation
U
تشنج زدایی
detente
U
تشنج زدایی
dealkylation
U
الکیل زدایی
deamination
U
امین زدایی
debug aids
U
ابزاراشکال زدایی
undoing
U
عمل زدایی
decolonization
U
مستعمره زدایی
unconditioning
U
شرطی زدایی
trubleshoot
U
عیب زدایی
troubleshoot
U
عیب زدایی
peptization
U
لخته زدایی
mechanical de icing
U
یخ زدایی مکانیکی
dispergation
U
لخته زدایی
demystified
U
راز زدایی
demystifies
U
راز زدایی
accretion of silt
U
رسوب زدایی
stain removed
U
لکه زدایی
demystifying
U
راز زدایی
demystify
U
راز زدایی
disinhibition
U
بازداری زدایی
discoloration
U
رنگ زدایی
desulphurizing
U
گوگرد زدایی
sterilization
U
گند زدایی
deionization
U
یون زدایی
demagnetization
U
مغناطیس زدایی
demodulation
U
تحمیل زدایی
demythologization
U
اسطوره زدایی
deoxygenation
U
اکسیژن زدایی
depolarization
U
قطبش زدایی
desulfurization
U
گوگرد زدایی
desensitization
U
حساسیت زدایی
desegregation
U
جدایی زدایی
desalting
U
نمک زدایی
desalinization
U
نمک زدایی
desalination
U
نمک زدایی
dehydrogenation
U
هیدروژن زدایی
flowcharting symbol
U
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
de-escalate
U
تشنج زدایی کردن
desegregating
U
تفکیک زدایی کردن
deskew
U
اریب زدایی کردن
defuses
U
تشنج زدایی کردن
systematic desensitization
U
حساسیت زدایی منظم
demodulation
U
کشف تحمیل زدایی
hydrodesulfurizing
U
گوگرد زدایی با هیدروژن
demagnetization factor
U
ضریب مغناطیس زدایی
bleaching
U
رنگ زدایی الیاف
desulfurization unit
U
واحد گوگرد زدایی
desegregates
U
تفکیک زدایی کردن
desegregated
U
تفکیک زدایی کردن
de-escalated
U
تشنج زدایی کردن
pyrolytic dehydrogenation
U
هیدروژن زدایی تفکافتی
de-escalates
U
تشنج زدایی کردن
acid depolarization
U
قطبش زدایی اسیدی
de-escalating
U
تشنج زدایی کردن
de escalate
U
تشنج زدایی کردن
defuse
U
تشنج زدایی کردن
defused
U
تشنج زدایی کردن
bleaching powder
U
گرد رنگ زدایی
desegregate
U
تفکیک زدایی کردن
defusing
U
تشنج زدایی کردن
dehydrocyclization
U
حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
tactics
U
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
bug
U
اشکال
worriment
U
اشکال
disadvantages
U
اشکال
disadvantage
U
اشکال
bugging
U
اشکال
spinosity
U
اشکال
snaggy
U
پر اشکال
traverses
U
اشکال
traversed
U
اشکال
dead lock
U
اشکال
nodus
U
اشکال
traversing
U
اشکال
drawbacks
U
اشکال
node
U
اشکال
bugs
U
اشکال
nodes
U
اشکال
traverse
U
اشکال
barely
U
با اشکال
drawback
U
اشکال
nuclide
U
اشکال اتمی
burbled
U
اشکال بی نظمی
burbles
U
اشکال بی نظمی
to make difficulties
U
اشکال تراشیدن
geometrical figures
U
اشکال هندسی
impediment
U
محظور اشکال
forms of currency
U
اشکال پول
baboon
U
اشکال مضحک
i can add rapidly
U
به اشکال ما افزود
burble
U
اشکال بی نظمی
to tide over a difficulty
U
اشکال را بر طرف
burbling
U
اشکال بی نظمی
troubleshooting
U
اشکال یابی
trouble shooting
U
رفع اشکال
diversely
U
به اشکال مختلف
debugger
U
اشکال یابی
debugger
U
اشکال زدائی
defect description
U
توضیح اشکال
description of error
U
توضیح اشکال
error description
U
توضیح اشکال
debugging
U
اشکال زدائی
hardness
U
اشکال سفتی
fault description
U
توضیح اشکال
smooth delivery
U
تحویل بی اشکال
baboons
U
اشکال مضحک
demurrable
U
اشکال کردنی
difficulty
U
اشکال زحمت
impediments
U
محظور اشکال
difficulties
U
اشکال زحمت
geometric shapes
U
اشکال هندسی
exerciser
U
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
wells
U
بدون اشکال اوه
To raise difficulties . To creat obstacles.
U
اشکال تراشی کردن
handicap
U
امتیاز دادن اشکال
To get into difficulties.
U
دچار اشکال شدن
There is the rub.
U
اشکال درهمین جااست
handicaps
U
امتیاز دادن اشکال
similar figures
U
اشکال همانندیا متشابه
to create a difficulty
U
اشکال پیش اوردن
dysphonia
U
اشکال در حرف زدن
swarm
U
چندین اشکال برنامه
well
U
بدون اشکال اوه
kaleidoscope
U
لوله اشکال نما
discomfit
U
ایجاد اشکال کردن
diversiform
U
دارای اشکال مختلف
discomfited
U
ایجاد اشکال کردن
discomfiting
U
ایجاد اشکال کردن
debugger
U
برنامه اشکال زدایییثلاعللهگل
dysphagia
U
اشکال دربلعیدن غذا
kaleidoscopes
U
لوله اشکال نما
swarmed
U
چندین اشکال برنامه
debugged
U
اشکال زدائی کردن
acataposis
U
اشکال عمل بلع
it is particularly difficult
U
یک اشکال بخصوصی دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com