Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wing loading
U
وزن غیر خالص هواپیما تقسیم بر سطح زیر ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aircraft block speed
U
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
cross loading
U
تقسیم بارهای هواپیما
gross weight
U
وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
cantilever ratio
U
نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
compartment marking
U
سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
approach end
U
نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
landing gear
U
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
altitude sickness
U
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
touchdowns
U
تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdown
U
تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
barometric leveling
U
تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
aircraft scrambling
U
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
air mileage indicator
U
کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
aft
U
قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
plane director
U
نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
aircraft arresting barrier
U
وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
spoiler
U
صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
space charter
U
اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
screwpropeller
U
پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
coordinated turn
U
دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
moments
U
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment
U
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
net death rate
U
نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
holding point
U
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
U
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
azimuth indicator
U
شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
arresting gear
U
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
transition altitude
U
ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
aircraft cross servicing
U
سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
apron
U
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons
U
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
troop space
U
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
goldie
U
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
clear way
U
محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
go around mode
U
روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
command speed
U
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
altitude height
U
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
flight control
U
دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
apparent altitude
U
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
point of no return
U
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
sheer
U
خالص
downright
U
خالص
virginal
U
خالص
cleans
U
خالص
absolutes
U
خالص
paticular
U
خالص
nets
U
خالص
aquapura
U
اب خالص
net
U
خالص
nett
U
خالص
genuine
U
خالص
purer
U
خالص
inalienable
<adj.>
U
خالص
absolute
<adj.>
U
خالص
purest
U
خالص
pure
U
خالص
cleanest
U
خالص
spiritous
U
خالص
simon pure
U
خالص
indispensable
<adj.>
U
خالص
unalterable
<adj.>
U
خالص
veridical
U
خالص
clean
U
خالص
unmixed
U
خالص
cleaned
U
خالص
absolute
U
خالص
heartfelt
U
خالص
unadulterated
U
خالص
inevitable
<adj.>
U
خالص
unalienable
<adj.>
U
خالص
net output
U
تولید خالص
net reactance
U
راکتانس خالص
net tonnage
U
فرفیت خالص به تن
net register tonnage
U
گنجایش خالص
net revenue
U
درامد خالص
net net worth
U
ارزش خالص
net force
U
نیروی خالص
unmixede
U
یکدست خالص
net income
U
درامد خالص
solid
U
قوی خالص
net thrust
U
پیشرانه خالص
net saving
U
پس انداز خالص
resutant force
U
نیروی خالص
resutant
U
نیروی خالص
solids
U
قوی خالص
equity
U
دارائی خالص
equities
U
دارائی خالص
grossed
U
غیر خالص
grosser
U
غیر خالص
grosses
U
غیر خالص
grossest
U
غیر خالص
grossing
U
غیر خالص
net asset
U
دارائی خالص
net price
U
قیمت خالص
resultant acceleration
U
شتاب خالص
net acceleration
U
شتاب خالص
neat size
U
اندازه خالص
wholewheat
U
گندم خالص
gross
U
غیر خالص
net product
U
محصول خالص
net rate
U
نرخ خالص
net exports
U
خالص صادرات
net debt
U
بدهی خالص
tare
U
وزن خالص
net cash
U
نقدی خالص
take-home pay
U
حقوق خالص
limpid
U
روشن خالص
take-home pay
U
مزد خالص
take-home pay
U
خالص دریافتی
net benefits
U
منافع خالص
net profit
U
سود خالص
net productivity
U
تولید خالص
net price
U
ارزش خالص
pure interest
U
بهره خالص
proof spirit
U
الکل خالص
carbon
U
ذغال خالص
equity capital
U
دارائی خالص
perfect loss
U
زیان خالص
pure monopoly
U
انحصار خالص
net yield
U
بازده خالص
net work
U
کار خالص
net weight
U
وزن خالص
pure mathematics
U
ریاضیات خالص
pure lime
U
اهک خالص
chaste
U
خالص ومهذب
spirit of wine
U
عرق خالص
circular bending
U
خمش خالص
pure competition
U
رقابت خالص
refines
U
خالص کردن
pure interest
U
منافع خالص
spirits of wine
U
عرق خالص
refine
U
خالص کردن
neatness
U
خالص بودن
pure bending
U
خمش خالص
pure wool
U
پشم خالص
pure color
U
رنگ خالص
pure strategy
U
استراتژی خالص
full blood
U
نژاد خالص
pure tones
U
صداهای خالص
clear
U
خالص کردن
purification
U
خالص سازی
clearer
U
خالص کردن
clearest
U
خالص کردن
clears
U
خالص کردن
purification
U
خالص کردن
grain alcohol
U
الکل خالص
he was neat
U
بی ماسه خالص
hellene
U
یونانی خالص
pure shear
U
برش خالص
net wealth
U
ثروت خالص
pure profit
U
سود خالص
net wealth
U
دارائی خالص
net worth
U
ارزش خالص
net value
U
ارزش خالص
net investment
U
سرمایه گذاری خالص
marginal net product
U
محصول نهائی خالص
net present value
U
ارزش حال خالص
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
net domestic output
U
تولید خالص داخلی
residual propulsive force
U
نیروی پیشرانه خالص
net present value
U
ارزش فعلی خالص
net national income
U
درامد خالص ملی
consolidated car
U
وزن خالص اتومبیل
acetyl pure yellow
U
زرد خالص استیلی
pure rate of interest
U
نرخ بهره خالص
pure monetary policy
U
سیاست پولی خالص
net domestic product
U
محصول خالص داخلی
net tax revenue
U
خالص درامد مالیاتی
business income
U
درامد خالص تجارتی
elutriate
U
صاف و خالص کردن
net rate of return
U
نرخ بازده خالص
unalloyed
U
غیر مخلوط خالص
nett
U
برداشت خالص کردن
nets
U
برداشت خالص کردن
gross density
U
چگالی غیر خالص
average net return
U
بازده خالص متوسط
net radiation factor
U
ضریب تابش خالص
net national product
U
محصول خالص ملی
net
U
برداشت خالص کردن
net primary production
U
تولید خالص نخستین
capital net worth
U
دارائی خالص سرمایهای
national net income
U
درامد خالص ملی
net birth rate
U
نرخ خالص زایش
purer
U
اصیل خالص کردن
net birth rate
U
اهنگ خالص زایش
net business saving
U
پس انداز خالص شرکتها
net asset value
U
ارزش دارائی خالص
net calorific value
U
ارزش گرمایی خالص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com