English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
necessity U درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
that depends U معلوم نیست
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
it is of doubtful proveance U معلوم نیست اصلا از کجا امده است
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
bailment U امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
that is wrong U درست نیست
It is beyond repair. It cannot be put right. U درست شدنی نیست
you are written U عقیده یاسخن شما درست نیست
he talks very indistinctly U بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
It would not be proper for me to give you that information. U درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
segmentation U تقطیع
conical scanning U تقطیع مخروطی
helical scanning U تقطیع حلزونی
rapid scanning U تقطیع سریع
scansion U تقطیع شعری
spiral scanning U تقطیع حلزونی
circular scanning U تقطیع مدور
interlacing U تقطیع بهم بافته
scans U تقطیع کردن شعر
image dissector U لامپ تقطیع تصویر
scanned U تقطیع کردن شعر
scan U تقطیع کردن شعر
line interlace U تقطیع بهم بافته
interlaced scannig U تقطیع بهم بافته
praecocial U درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
overt U معلوم
to the fore U معلوم
determinate U معلوم
active U معلوم
illiquid U نا معلوم
pronounced U معلوم
invisible U نا معلوم
given U معلوم
indistinct U نا معلوم
obvious U معلوم
known U معلوم
definite U معلوم
intelligible U معلوم
sharp cut U معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
the active voice U معلوم
assignable U معلوم
inevidence U معلوم
known datum point U ایستگاه معلوم
vaguest U غیر معلوم
noticeably U بطوربرجسته یا معلوم
kithe U معلوم شدن
known data U عناصر معلوم
known U معلوم کردن
known distance U مسافت معلوم
known distance U فاصله معلوم
known target U هدف معلوم
manifestly U بطور معلوم
vague U غیر معلوم
discernibly U بطور معلوم
vaguer U غیر معلوم
ascertain U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
given conditions U شرایط معلوم
to bring tl light U معلوم کردن
familiarizing U معلوم کردن
familiarized U معلوم کردن
familiarize U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
familiarises U معلوم کردن
familiarised U معلوم کردن
the active voice U فعل معلوم
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
ascertains U معلوم کردن
ascertaining U معلوم کردن
ascertained U معلوم کردن
to come to light U معلوم شدن
to make known U معلوم کردن
cretain U معلوم بعض
familiarizes U معلوم کردن
verb active U فعل معلوم
seemingly U از قرار معلوم
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
evidently U از قرار معلوم
presumedly U از قرار معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … U از قرار معلوم ...
he proved to know the secret U معلوم شد راز را میداند
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
deponent U درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
present participle U وجه وصفی معلوم
time will tell U در آینده معلوم می شود
participle U وجه وصفی معلوم
taskwork U کار معلوم کارناخوشایند
participles U وجه وصفی معلوم
present participles U وجه وصفی معلوم
apparent U معلوم وارث مسلم
obviously U بطور اشکار یا معلوم
fatherless U فاقد مولف معلوم
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
Is the departure time certain ? U وقت حرکت معلوم است؟
Known and unknown . U معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
It was evident from the start. U از اول کار معلوم بود
Certain notorious ( dubious ) characters . U عده افراد معلوم الحال
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
We know it for a fact that… U برایمان کاملا" معلوم است که ...
his fate is sealed U سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
known datum point U نقطهای با مختصات وگرای معلوم
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
typed U نوع خون را معلوم کردن
types U نوع خون را معلوم کردن
pedigreed U دارای نسب یادودمان معلوم
we shall see U تا ببینم بعد معلوم میشود
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
type U نوع خون را معلوم کردن
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
Presumably she hasnt arrived yet . U از قرار معلوم هنوز واردنشده است
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
equality U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except U تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
trend line U یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
wheatstone bridge U مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
Plug and Play U یچ نیست
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com