English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
jittery U وحشت زده و عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
fears U وحشت
fearing U وحشت
feared U وحشت
gris U وحشت
dismalness U وحشت
awless U بی وحشت
panic U وحشت
panicked U وحشت
panicking U وحشت
frays U وحشت
frayed U وحشت
fray U وحشت
awfulness U وحشت
funk U وحشت
fear U وحشت
dreads U وحشت
awe U وحشت
jitters U وحشت
awed U وحشت
abhorrence U وحشت
frights U وحشت
trepidation U وحشت
dread U وحشت
dreading U وحشت
fright U وحشت
frightened U وحشت زده
forlornness U وحشت یاس
awestricken U وحشت زده
dismays U وحشت زدگی
dismaying U وحشت زدگی
dismayed U وحشت زدگی
dismay U وحشت زدگی
morbid U وحشت اور
terrors U وحشت بلا
terror U وحشت بلا
awestruck U وحشت زده
horror struck U وحشت زده
horror-struck U وحشت زده
struck with teror U وحشت زده
strike with terror U وحشت زده
pavor nocturnus U وحشت شبانه
panic struck U وحشت زده
panic stricken U وحشت زده
fear prayer U نماز وحشت
cuse of a U موجب وحشت
fear of the future U وحشت از آینده
alarum U بیم و وحشت
affright U وحشت زده
horror U وحشت مورمور
requiems U نماز وحشت
aghast U وحشت زده
frights U هراس وحشت
fright U هراس وحشت
requiem U نماز وحشت
horrors U وحشت مورمور
on pins and needles <idiom> U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
uptight U عصبی
twitchy U عصبی
nervelessness U بی عصبی
nervous U عصبی
neurogram U رد عصبی
engram U رد عصبی
neurotic U عصبی
overwrought U عصبی
neural U عصبی
abnerval U عصبی
horrifies U وحشت زده کردن
horrify U وحشت زده کردن
horrifying U وحشت زده کردن
terrified U وحشت زده کردن
terrifies U وحشت زده کردن
terrify U وحشت زده کردن
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
horrendous U ترسناک وحشت اور
heart skip a beat <idiom> U وحشت زده یا بر آشفتن
terrible U وحشت اور ترسناک
horrified U وحشت زده کردن
gally U وحشت زده کردن
appal U وحشت زده شدن
appall U وحشت زده شدن
appalled U وحشت زده شدن
startle U پرش وحشت زدگی
appallingly U وحشت زده شدن
appals U وحشت زده شدن
startled U وحشت زده شدن
startled U پرش وحشت زدگی
startles U وحشت زده شدن
terrifying U وحشت زده کردن
startle U وحشت زده شدن
startles U پرش وحشت زدگی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve center U مرکز عصبی
nerve current U جریان عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve fibre U تار عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
neural arc U قوس عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
neurons U یاخته عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
shocked U حمله عصبی
shock U حمله عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
plexus U شبکه عصبی
neuritis U التهاب عصبی
shocks U حمله عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neural induction U القای عصبی
neural network U شبکه عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
Relax! U عصبی نشو!
nerve block U وقفه عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
willies U حمله عصبی
nerves U رشته عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
nerve U رشته عصبی
ganglion U غده عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
neuron U یاخته عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
neuralgia U درد عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
interneuron U داخل عصبی
interneural U داخل عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
overawe U خیلی وحشت زده کردن
My hair stood on end . U مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
to put the fear of God into somebody U کسی را وحشت زده کردن
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy U وحشت زده غیر عادی
overawed U خیلی وحشت زده کردن
overawes U خیلی وحشت زده کردن
alarmingly U بیم و وحشت ساعت زنگی
gast U وحشت جانور بدون اولاد
panicking U هراس وحشت زده کردن
overawing U خیلی وحشت زده کردن
gruesome U وحشت اور نفرت انگیز
alarms U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed U بیم و وحشت ساعت زنگی
panic U هراس وحشت زده کردن
panicked U هراس وحشت زده کردن
preganglionic U قبل از عقده عصبی
hysteria U هیستری حمله عصبی
discharge U شلیک عصبی تخلیه
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
tracts U دسته تار عصبی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
tract U دسته تار عصبی
discharges U شلیک عصبی تخلیه
tenser U عصبی وهیجان زده
neuropath U دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
neurogenic U دارای ریشه عصبی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
neurotic U دچار اختلال عصبی
commissure U بافت عصبی رابط
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
tensed U عصبی وهیجان زده
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
tensing U عصبی وهیجان زده
tenses U عصبی وهیجان زده
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
tensest U عصبی وهیجان زده
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
ans U دستگاه عصبی خود مختار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com