English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assignment of tasks U واگذار کردن وفایف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transfer order U دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
transferring U واگذار کردن
relegates U واگذار کردن
relegated U واگذار کردن
concedes U واگذار کردن
relegate U واگذار کردن
to turn over U واگذار کردن
cede U واگذار کردن
cedes U واگذار کردن
conceding U واگذار کردن
assignment U واگذار کردن
relegating U واگذار کردن
conceded U واگذار کردن
to deliver over U واگذار کردن
transfer U واگذار کردن
assignments U واگذار کردن
authorisations U واگذار کردن
remise U واگذار کردن
concede U واگذار کردن
ceding U واگذار کردن
to make over U واگذار کردن
abdicate U واگذار کردن
demise U واگذار کردن
infeoff U واگذار کردن
release U واگذار کردن
released U واگذار کردن
assign U واگذار کردن
releases U واگذار کردن
assigns U واگذار کردن
assigned U واگذار کردن
giving U واگذار کردن
gives U واگذار کردن
entrust U واگذار کردن
allocations U واگذار کردن
allocation U واگذار کردن
entrusting U واگذار کردن
abdicated U واگذار کردن
abdicates U واگذار کردن
abdicating U واگذار کردن
entrusts U واگذار کردن
give U واگذار کردن
assigning U واگذار کردن
transfers U واگذار کردن
surrender U واگذار کردن
authorization U واگذار کردن
surrendered U واگذار کردن
surrenders U واگذار کردن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
bequeaths U بکسی واگذار کردن
bequeathing U بکسی واگذار کردن
retrocede U دوباره واگذار کردن
award a contract U قراردادی را واگذار کردن
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
reallocation U مجددا واگذار کردن
bequeathed U بکسی واگذار کردن
bequeath U بکسی واگذار کردن
granted U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
to sell out U بدیگری واگذار کردن ورفتن
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
vest a property in someone U ملکی را به کسی واگذار کردن
quitclaim U چشم پوشیدن از واگذار کردن
deeds U سند باقباله واگذار کردن
deed U سند باقباله واگذار کردن
to bargain a way U درازای چیزی واگذار کردن
submitted U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submits U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to U جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
disposal U انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
pick up U واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
entrusting U واگذار کردن تفویض کردن
give over U ترک کردن واگذار کردن
entrust U واگذار کردن تفویض کردن
entrusts U واگذار کردن تفویض کردن
implied task U وفایف استنتاجی
specified tasks U وفایف تصریحی
assignment of tasks U تعیین وفایف
function keys U کلیدهایانجام وفایف
wifehood U وفایف زوجیت
muliebrity U وفایف زنانه زنانگی
job description U شرح وفایف شغلی
physiology U علم وفایف الاعضاء
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
position U قراردادن امورات مربوط به وفایف
break U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
functional U وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
that is beyond my duty U این از وفایف من خارج است
breaks U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
specified tasks U ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
positioned U قراردادن امورات مربوط به وفایف
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
physiologic U وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
physiological U وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
he is nehgent of his duties U در انجام وفایف خودسهل انگار است
entoptics U شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
second fiddle U کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است
this duty precedes all others U این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
admin U تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
grantor U واگذار کننده
ceder U واگذار کننده
assignor U واگذار کننده
alienor U واگذار کننده
ceded U واگذار شده
vested U واگذار شده
transferred U واگذار شده
renunciant U واگذار کننده
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
assignor U واگذار کننده انتقال دهنده
assigner U واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio U اوراق بهادار واگذار شده
manning table U جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
automonitor U ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
rosters U سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
roster U سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
parenthood U مقام والدین وفایف والدین
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
sergeancy U گروهبانی وفایف گروهبانی
serjeancy U گروهبانی وفایف گروهبانی
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com