Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cession of territory
U
واگذار کردن اراضی مملکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irredentism
U
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
relegates
U
واگذار کردن
concede
U
واگذار کردن
conceded
U
واگذار کردن
abdicate
U
واگذار کردن
entrusts
U
واگذار کردن
abdicating
U
واگذار کردن
releases
U
واگذار کردن
released
U
واگذار کردن
abdicated
U
واگذار کردن
ceding
U
واگذار کردن
relegating
U
واگذار کردن
remise
U
واگذار کردن
concedes
U
واگذار کردن
conceding
U
واگذار کردن
entrust
U
واگذار کردن
to deliver over
U
واگذار کردن
relegated
U
واگذار کردن
relegate
U
واگذار کردن
authorisations
U
واگذار کردن
transfers
U
واگذار کردن
assigned
U
واگذار کردن
entrusting
U
واگذار کردن
abdicates
U
واگذار کردن
allocation
U
واگذار کردن
allocations
U
واگذار کردن
assigning
U
واگذار کردن
cede
U
واگذار کردن
giving
U
واگذار کردن
surrendered
U
واگذار کردن
surrenders
U
واگذار کردن
assigns
U
واگذار کردن
infeoff
U
واگذار کردن
transfer
U
واگذار کردن
authorization
U
واگذار کردن
surrender
U
واگذار کردن
transferring
U
واگذار کردن
give
U
واگذار کردن
gives
U
واگذار کردن
assign
U
واگذار کردن
to turn over
U
واگذار کردن
assignments
U
واگذار کردن
cedes
U
واگذار کردن
release
U
واگذار کردن
demise
U
واگذار کردن
to make over
U
واگذار کردن
assignment
U
واگذار کردن
augmentation
U
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
bequeath
U
بکسی واگذار کردن
jus disponendi
U
حق واگذار کردن اموال
retrocede
U
دوباره واگذار کردن
bequeathed
U
بکسی واگذار کردن
award a contract
U
قراردادی را واگذار کردن
reallocation
U
مجددا واگذار کردن
assignment of tasks
U
واگذار کردن وفایف
bequeaths
U
بکسی واگذار کردن
bequeathing
U
بکسی واگذار کردن
grants
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant
U
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
to bargain a way
U
درازای چیزی واگذار کردن
vest a property in someone
U
ملکی را به کسی واگذار کردن
deeds
U
سند باقباله واگذار کردن
to sell out
U
بدیگری واگذار کردن ورفتن
deed
U
سند باقباله واگذار کردن
quitclaim
U
چشم پوشیدن از واگذار کردن
appropriation
U
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submits
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
transferring
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to
U
جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
pick up
U
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal
U
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
countries
U
مملکت
country
U
مملکت
entrust
U
واگذار کردن تفویض کردن
entrusts
U
واگذار کردن تفویض کردن
give over
U
ترک کردن واگذار کردن
entrusting
U
واگذار کردن تفویض کردن
realms
U
متصرفات مملکت
per pais
U
بوسیله مملکت
realm
U
متصرفات مملکت
external operation
U
عملیات خارج از مملکت
paper standard
U
پول رایج مملکت
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
ne exeat regno
U
دستور عدم خروج از مملکت
kingdom
U
مملکت یا کشور پادشاهی موالید
They have seized ( dominated) the country.
U
مملکت را قبضه کرده اند
soiling
U
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soil
U
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
centralism
U
سیستم تمرکز در اداره مملکت
soils
U
سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
decentralism
U
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
eminent domain
U
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
unutilized land
U
اراضی موات
vesture
U
تصرف اراضی
utilized lands
U
اراضی دایر
waste lands
U
اراضی موات
waste land
U
اراضی موات
innings
U
اراضی مستحدثه
land development
U
احیای اراضی
land grant
U
اعطای اراضی
seisin
U
مالکیت اراضی
quiet enjoyment
U
حق انتفاع اراضی
occupied territory
U
اراضی اشغالی
tidal flats
U
اراضی جزرومدی
conservation of land
U
حفظ اراضی
occupied territories
U
اراضی اشغالی
land distribution
U
توزیع اراضی
accumulative area
U
اراضی سوارشونده
cultivated land
U
اراضی محیات
uti possidetis
U
تملک اراضی مفتوحه
reclaimed
U
احیاء اراضی موات
reclaiming
U
احیاء اراضی موات
escheat
U
اراضی بلا وارث
reclaims
U
احیاء اراضی موات
reclaim
U
احیاء اراضی موات
cultivation of waste land
U
احیا اراضی موات
redemption
U
پرداخت مالیات اراضی
uti possidetis
U
تملک اراضی اشغالی
planning permission
U
اجازه عمران و ابادی اراضی
vender's lien
U
حق حبس بایع در معامله اراضی
land office
U
اداره املاک وثبت اراضی
terre tenant
U
متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
polder
U
اراضی پست کنار دریا
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
beachheads
U
پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
land poor
U
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
cadastre
U
دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
He has laid hands on these lands.
U
دست انداخته روی این اراضی
beachhead
U
پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
backwoods
U
اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
cadastral
U
مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
pluralism
U
عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
subinfeudate
U
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
dominion
U
ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
fee tail
U
تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
agrarianism
U
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
expellee
U
افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
assignor
U
واگذار کننده
ceded
U
واگذار شده
renunciant
U
واگذار کننده
ceder
U
واگذار کننده
grantor
U
واگذار کننده
transferred
U
واگذار شده
alienor
U
واگذار کننده
vested
U
واگذار شده
arrentation
U
پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
assignor
U
واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio
U
اوراق بهادار واگذار شده
assigner
U
واگذار کننده انتقال دهنده
expandsionism
U
اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
waste of manor
U
اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
lease
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
delegatee
U
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
occupation franchise
U
حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
fee tail
U
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
warehousing system
U
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
levee en masse
U
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
dower
U
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
root of title
U
منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
task unit
U
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com