English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
idiosyncrasies U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
rag paper U کاغذی که ازپارچه بسازند
mews U طویله هایی که گرداگردمیدانی بسازند
gourd bottle U قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
herb beer U ابجوی که ازگیاه وعلف بسازند
lexical U واژهای
fitch U موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
encaustic U نقاشی بارنگی که باموم اب کرده بسازند
halophrastic language U زبان تک واژهای
one word sentence U جمله تک واژهای
to p an element to a word U جزئی از سر واژهای دراوردن
pseudochromesth U رنگ بینی کاذب واژهای
keyword macro U درشت دستور کلید واژهای
to insert a letter in a word U حرفی را در میان واژهای جادادن
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
special interest groups U گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
parasyntheton U واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
specialities U کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty U کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality U کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
soever U واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
oxytone U واژهای که این نشان روی هجای واپسین ان واقع شود
idiocrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
to have something made [by somebody] U بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
jigsaw puzzle U نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
praetorial U متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
at the request of U تقاضای
total demand U تقاضای کل
at the instance of U به تقاضای
aggregate demand U تقاضای کل
effective demand U تقاضای موثر
maximum demand U تقاضای بیشینه
joint demand U تقاضای مشترک
market demand U تقاضای بازار
application for loan U تقاضای وام
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
national demand U تقاضای ملی
elastic demand U تقاضای با کشش
excess demand U تقاضای بیش از حد
at the instance of U بر حسب تقاضای
demand for payment U تقاضای پرداخت
factor demand U تقاضای عوامل
at my request U مطابق با تقاضای من
final demand U تقاضای نهائی
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
gives U تقاضای رای
application U تقاضای کار
inelastic demand U تقاضای بی کشش
give U تقاضای رای
complementary demand U تقاضای تکمیلی
composite demand U تقاضای مرکب
giving U تقاضای رای
request to send U تقاضای ارسال
applications U تقاضای کار
request substitution U تقاضای تعویض
complementary demand U تقاضای مکمل
re claim U تقاضای مجدد
elastic demand U تقاضای انعطاف پذیر
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
inelastic demand U تقاضای غیر حساس
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
perfectly elastic demand U تقاضای کاملا با کشش
perfectly inelastic demand U تقاضای کاملا بی کشش
to request issuance U تقاضای صدور کردن
elastic demand U تقاضای کشش دار
rpo U تقاضای مظنه قیمت
marginal demand price U قیمت تقاضای نهائی
law of downward sloping demand U قانون تقاضای نزولی
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
downward sloping demand curve U منحنی تقاضای نزولی
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
credit application U تقاضای گشایش اعتبار
tax U تحمیل تقاضای سنگین
derived demand U تقاضای مشتق شده
demand U تقاضای خرید کالا
demanded U تقاضای خرید کالا
demands U تقاضای خرید کالا
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
soft market U بازار با تقاضای خوب
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
request time out U تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
layers U برنامهای که تقاضای ارسال کند
layer U برنامهای که تقاضای ارسال کند
rts U Send To Request تقاضای ارسال
occasioned U موقع
occasion U موقع
ill-timed U بی موقع
when U در موقع
siting U موقع
premature U بی موقع
unseasonable U بی موقع بی جا
at the precise moment U در سر موقع
periods U موقع
inopportunely U بی موقع
inapposite U بی موقع
nails U به موقع
nailed U به موقع
seasonably U به موقع
nail U به موقع
period U موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
at an unearthy hour U بی موقع
term U موقع
termed U موقع
terming U موقع
occasions U موقع
behind time U بی موقع
occasioning U موقع
speculative demand for money U تقاضای سفته بازی برای پول
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
postulancy U تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
demand accommodation U تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
belatedly U دیرتر از موقع
the proper time to do a thing U موقع مناسب
on one occasion U دریک موقع
by this U تا این موقع
post entry U ثبت پس از موقع
seed time U موقع تخمکاری
till his return U تا موقع برگشتن او
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
at a later period U در موقع دیگر
belated U دیرتر از موقع
situations U محل موقع
payment in due cource U پرداخت به موقع
noontime U موقع فهر
timed U فرصت موقع
nails U به موقع پرداختن
nick U موقع بحرانی
nicked U موقع بحرانی
tactlessly U موقع نشناس
nicking U موقع بحرانی
nicks U موقع بحرانی
discreet <adj.> U موقع شناس
meal time U موقع خوراک
in due course U در موقع خود
rooms U محل موقع
placing U مکان موقع
time U فرصت موقع
to be proper for U به موقع بودن
tactful U موقع شناس
tactfully U موقع شناس
e. to the occasion U درخور موقع
nailed U به موقع پرداختن
nail U به موقع پرداختن
places U مکان موقع
place U مکان موقع
situation U محل موقع
discretional <adj.> U موقع شناس
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
positioning U موقع یابی
juncture U موقع بحرانی
on the button <idiom> U درست سر موقع
discrete <adj.> U موقع شناس
room U محل موقع
times U فرصت موقع
tactless U موقع نشناس
fieldcorn U موقع جولان
inopportune U بی موقع نامناسب
criticalness U اهمیت موقع
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
mealtime U موقع صرف غذا
mealtimes U موقع صرف غذا
premature U قبل از موقع نابهنگام
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. U موقع شناس بودن
pro hac vice U برای این موقع
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? U چه موقع قراراست بخوریم ؟
i was up late last night U دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
opportuneness U موقعیت موقع بودن
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
exigence U ضرورت موقع تنگ
the hour has struck U موقع بحران رسید
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com