English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parenthood U مقام والدین وفایف والدین
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
adds U اضافه کنید زیاد کنید
adding U اضافه کنید زیاد کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
parents U والدین
parent U والدین
genitor U والدین
foster parents U والدین خوانده
godparent U والدین تعمیدی
godparents U والدین تعمیدی
parricides U قاتل والدین
parricide U قاتل والدین
parental U مربوط به والدین
parent U والدین منشاء
parenticide U قاتل والدین
in loco parentis U به جای والدین
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
stepparents U والدین غیر صلبی
stepparent U والدین غیر صلبی
parent U بعنوان والدین عمل کردن
homogonous U تولید کننده اولاد شبیه به والدین
hidden momentum of population growth U سبب گستردگی والدین اینده میشود
portions U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portion U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
subordination U اطاعت
subjugation U اطاعت
obedience U اطاعت
biddability U اطاعت
hears U اطاعت کردن
obeyed U اطاعت کردن
obey U اطاعت کردن
passive obedience U اطاعت صرف
hear U اطاعت کردن
in obdience to U برای اطاعت
obedienlv U از روی اطاعت
aye aye U اطاعت میشود
achieves U اطاعت کردن
achieve U اطاعت کردن
submission U فرمانبرداری اطاعت
achieving U اطاعت کردن
achieved U اطاعت کردن
obeys U اطاعت کردن
obeying U اطاعت کردن
law abidingness U اطاعت ازقانون
disobeyed U اطاعت نکردن
disobedience U عدم اطاعت
he warned them to obey U اطاعت کنند
disobey U اطاعت نکردن
disobeying U اطاعت نکردن
disobeys U اطاعت نکردن
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
baby-minder U شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
to keep under U د رفرمان یا اطاعت خودداشتن
He obeyed from fear. U ازروی ترس اطاعت کرد
She obeys him blindly. U چشم بسته از او اطاعت می کند
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
service U اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
serviced U اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
obedientia est legis essentia U اطاعت اصل و روح قانون است
to rangeoneself U خودرا
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to a onself U خودرا اراستن
to dress up U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to breakin U خودرا داخل کردن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
minces U حرف خودرا خوردن
mince U حرف خودرا خوردن
flattens U روحیه خودرا باختن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
pontify U خودرا مقدس نمودن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
insconce U خودرا جای دادن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
flatten U روحیه خودرا باختن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
say no more U بس کنید
ease off U شل کنید
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
suppose U فرض کنید
supposes U فرض کنید
attention to orders U توجه کنید
repeat U تکرار کنید
recive U مصرف کنید
Turn (let) the dog loose. U سگ راباز کنید
dele U پاک کنید
give it a wipe U انراخشک کنید
repeats U تکرار کنید
have patience with me U با من حوصله کنید
hold hard U صبر کنید
hurry up U عجله کنید
vide infara U را نگاه کنید
cautions U توجه کنید
i say U نگاه کنید
wait a second U تامل کنید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com