English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
postorbital U واقع در پشت کاسه چشم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
infraorbital U واقع در زیر کاسه چشم
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
supra orbital U واقع دربالای کاسه چشم
Other Matches
There are wheels within wheels . U کاسه ای زیر نیم کاسه است
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
bowl کاسه
in a lump sum U یک کاسه
calix U کاسه گل
mazard U کاسه
lump sum U یک کاسه
calycle U کاسه گل
messmate U هم کاسه
calyx U کاسه گل
skulls U کاسه سر
bowls U کاسه
skull U کاسه سر
drinking cup U کاسه
pappus U کاسه گل
cotyla U کاسه
cupule U کاسه
lump sums U یک کاسه
craniums U کاسه سر
socket کاسه
cranium U کاسه سر
chalices U کاسه
crania U کاسه سر
chalice U کاسه
sockets U کاسه
lickspittle U کاسه لیس
cup seal U بوبند کاسه
brown-noser U کاسه لیس
bootlicker U کاسه لیس
suck-up U کاسه لیس
bowls U کاسه رهنما
dipper stick U کاسه بیل
bowl U کاسه رهنما
kneecaps U کاسه زانو
kneecap U کاسه زانو
yes-man U کاسه لیس
turtleback U کاسه پشت
brainpan U کاسه مغز
eye sockets U کاسه چشم
stuffing box U کاسه نمد
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> U کاسه از آش گرمتر.
sealings U کاسه نمدها
ball bearings U کاسه ساچمه
scal U کاسه نمد
ball bearing U کاسه ساچمه
husks U غلاف یا کاسه گل
husk U غلاف یا کاسه گل
corolla U جام گل کاسه گل
cat's paw U کاسه لیس
eye socket کاسه چشم
cranial nerve U عصب کاسه سر
craniography U شرح کاسه سر
scutum U کاسه زانو
loricate U کاسه دار
patella U کاسه زانو
arse-licker U کاسه لیس
ass-kisser [American E] U کاسه لیس
kiss-ass [American E] U کاسه لیس
seal U کاسه نمد
socket کاسه چشم
eyehole U کاسه چشم
oil seal U کاسه نمد
flower cup U غلاف کاسه گل
glene U کاسه مفصل
glene U کاسه چشم
seals U کاسه نمد
hard shell U کاسه دار
patellae U کاسه زانو
parasitism U کاسه لیسی
lickspittle U کاسه لیس
eager beaver U کاسه گرم تر از اش
kneepan U کاسه زانو
knee pan U کاسه زانو
knee cap U کاسه زانو
kegler U کاسه ساز
fawner U کاسه لیس
toady U کاسه لیس
minion U کاسه لیس
puppet U کاسه لیس
doormat U کاسه لیس
sockets U کاسه بندگاه
porringer U کاسه اش خوری
socket کاسه بندگاه
stooge U کاسه لیس
sound bow U کاسه زنگ اخبار
stifle bone U کاسه زانوی اسب
suborbital U زیر کاسه چشمی
labyrinth seal U کاسه نمد لایبرنت
toadyism U مداهنه کاسه لیسی
sockets U سرپیچ کاسه چشم
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
calipash U کاسه لاک پشت
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
carapace U کاسه سنگ پشت
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
They put the blane on him . he was the scapegoat. U کاسه کوزه ها سر اوشکست
patellar U مانند کاسه زانو
hardshell U کاسه دار سخت
patellate U مانند کاسه زانو
porringer U کلاه کاسه مانند
housemaid's knee U اماس کاسه زانو
drinking vessel U فرف ابخوری کاسه
testudinarious U مانند کاسه سنگ پشت
sycophancy U مفت خوری کاسه لیسی
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
testudineous U مانند کاسه سنگ پشت
testudinate U مانند کاسه سنگ پشت
To go round hat in hand . U کاسه گدایی بدست گرفتن
there are wheels within wheels U زیرکاسه نیم کاسه است
My patience has run out (is exhausted). U کاسه صبرم لبریز است
calipee U کاسه زیرین لاک پشت
incomplete flower U گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
My patience is exhausted ( worn out ) . U کاسه صبرم لبریز شده
inferior calyx U کاسه پایین تر از تخم دان
toady U کاسه لیس مداهنه کردن
inferior ovary U تخم دان پایین تر از کاسه
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . U کاسه گدایی دست گرفتن
guard U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
coronae borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
corona borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori U کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
calipash U قسمت بالای کاسه لاک پشت
More Catholic than the Pope . U کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
there is something in the wind U کاسهای زیر نیم کاسه است
belljar U نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
To pool resources to gether . U کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shelling U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform U مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal U کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones U شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
calyx U طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
leather back U لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
situated or situate U واقع
postmortem U پس از واقع
bestead U واقع
post mortem U پس از واقع
As it were U در واقع
situate U واقع در
indeed U در واقع
in reality U در واقع
situating U واقع در
situates U واقع در
substantially U در واقع
yonder U واقع درانجا
nether U واقع در پایین
osculant U واقع شونده
covenants U واقع شود
nether U واقع در زیر
occurred U واقع شدن
occur U واقع شدن
capsulate U واقع درکپسول
vertical U واقع در نوک
dereism U واقع گریزی
occurs U واقع شدن
postern U واقع درعقب
down-to-earth U واقع بین
down to earth U واقع بین
onshore U واقع در ساحل
occurring U واقع شدن
extraception U واقع نگری
covenant U واقع شود
realism U واقع بینی
objectivity U واقع بینی
lies U واقع شدن
lied U واقع شدن
lie U واقع شدن
initiatory U واقع در اول
meanest U واقع دروسط
meaner U واقع دروسط
mean U واقع دروسط
untrue U خلاف واقع
it lies on the east of U در خاور واقع
intramontane U واقع در کوهستان
intralogical U واقع در حدودمنطق
intradermic U واقع در زیرپوست
intradermal U واقع در زیرپوست
realism U واقع گرایی
life like U واقع نما
limitrophe U واقع در مرز
extreme position U واقع درمنتهاالیه
flight from reality U واقع گریزی
setting up U واقع شده
sets U واقع شده
set U واقع شده
haemal U واقع درسوی دل
realism U واقع گرائی
dichasial U واقع در دو طرف
hypodermal U واقع در زیرپوست
located inside U تو واقع شده
intervascular U واقع در میان رگ ها
realistic U واقع گرایانه
realist U واقع بین
sublunar U واقع در زیرقمر
lumbar U واقع در کمر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com