Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
westernmost
U
واقع در منتهی الیه غرب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
at the latest
[postpositive]
<adv.>
U
منتهی
by
<adv.>
U
منتهی
no later than
<adv.>
U
منتهی
at latest
U
منتهی
at the utmost
U
منتهی
pinnacles
U
منتهی درجه
transferee
U
منتقل الیه
assignee
U
منتقل الیه
on monday at latest
U
منتهی تا دوشنبه
consignee
U
مرسل الیه
terminate in
U
منتهی شدن به
purchasers
U
منتقل الیه
augend
U
مضاف الیه
pinnacle
U
منتهی درجه
donee
U
موهب الیه
conduce
U
منتهی شدن به
supreme
U
منتهی افضل
purchaser
U
منتقل الیه
terminated
U
خاتمه دادن منتهی
terminate
U
خاتمه دادن منتهی
terminates
U
خاتمه دادن منتهی
cuspidate
U
منتهی به نوک تیز
possessives
U
حالت مضاف الیه
object genitive
U
مضاف الیه مفعولی
transferee
U
منتقل الیه متصالح
possessive
U
حالت مضاف الیه
maximum
U
منتهی درجه بزرگترین
extreme
U
حداکثر درمنتهی الیه
at f.
U
منتهی خیلی باشد
ship's rail
U
راه اهن منتهی به کشتی
lead in
U
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
grantee
U
انتقال گیرنده متهب منتقل الیه
meiosis
U
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
masculinerhme
U
قافیه کلماتی که نه به eبلکه بهجای تکیه دار منتهی میشود
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
safe conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
fee tail
U
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
consuls
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
immunity
U
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
stock watering
U
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
declaration of trust
U
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
subject and predicate
U
مسند الیه و مسند
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
substantially
U
در واقع
indeed
U
در واقع
situates
U
واقع در
situating
U
واقع در
situated or situate
U
واقع
postmortem
U
پس از واقع
in reality
U
در واقع
As it were
U
در واقع
post mortem
U
پس از واقع
bestead
U
واقع
situate
U
واقع در
realistically
U
واقع بین
realistically
U
واقع گرایانه
situated
U
واقع در جایگزین
intradermic
U
واقع در زیرپوست
intradermal
U
واقع در زیرپوست
located inside
U
تو واقع شده
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
osculant
U
واقع شونده
realistic
U
واقع گرایانه
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
life like
U
واقع نما
realist
U
واقع گرا
realists
U
واقع بین
realists
U
واقع گرا
intramontane
U
واقع در کوهستان
limitrophe
U
واقع در مرز
lumbar
U
واقع در کمر
superjacent
U
واقع درفوق
realistic
U
واقع بین
initiatory
U
واقع در اول
postern
U
واقع درعقب
sincipital
U
واقع در جلوی سر
dichasial
U
واقع در دو طرف
procephalic
U
واقع در جلو سر
dereism
U
واقع گریزی
shipside
U
واقع در کنارکشتی
centric
U
واقع درمرکز
capsulate
U
واقع درکپسول
axile
U
واقع درمحور
situated or situate
U
واقع شده
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
extraception
U
واقع نگری
precordial
U
واقع در پیش دل
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
realist
U
واقع بین
trumped up
U
خلاف واقع
trumped-up
U
خلاف واقع
sublunar
U
واقع در زیرقمر
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
haemal
U
واقع درسوی دل
subjacent
U
واقع در زیر
alpha lyrae
U
نسر واقع
it lies on the east of
U
در خاور واقع
flight from reality
U
واقع گریزی
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
situated
U
واقع شده در
hinders
U
واقع درعقب
nether
U
واقع در زیر
nether
U
واقع در پایین
yonder
U
واقع درانجا
onshore
U
واقع در ساحل
down to earth
U
واقع بین
down-to-earth
U
واقع بین
hindering
U
واقع درعقب
hindered
U
واقع درعقب
occurs
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
vega
U
نسر واقع
occur
U
واقع شدن
realism
U
واقع بینی
objectivity
U
واقع بینی
lies
U
واقع شدن
lied
U
واقع شدن
lie
U
واقع شدن
meanest
U
واقع دروسط
meaner
U
واقع دروسط
mean
U
واقع دروسط
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع گرائی
sets
U
واقع شده
vertical
U
واقع در نوک
covenants
U
واقع شود
covenant
U
واقع شود
setting up
U
واقع شده
set
U
واقع شده
untrue
U
خلاف واقع
initialled
U
واقع در اغاز
to take place
U
واقع شدن
initialed
U
واقع در اغاز
initialing
U
واقع در اغاز
to come to pass
U
واقع شدن
initialling
U
واقع در اغاز
transpontine
U
واقع در انسوی پل
initials
U
واقع در اغاز
vanward
U
واقع درجلو
initial
U
واقع در اغاز
hinder
U
واقع درعقب
take place
U
واقع شدن
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
interaxial
U
واقع در میان دو کوه
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
intercililary
U
واقع در میان ابروها
superlunary
U
واقع بر بالای ماه
interdental
U
واقع در میان دو دندان
interdigital
U
واقع در میان انگشتان
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
interfacial
U
واقع در میان دورو
pantropical
U
واقع در مناطق حاره
interjacent
U
در میان واقع شونده
interaxal
U
واقع در میان دو کوه
superlunar
U
واقع دربالای ماه
above
U
مافوق واقع دربالا
murals
U
واقع برروی دیوار
haemal
U
واقع درسوی چپ سینه
premedian
U
واقع در نیمه قدامی
half way
U
واقع در نیمه راه
mural
U
واقع برروی دیوار
terminals
U
واقع در نوک پایان
hypogastric
U
واقع در زیر شکم
hypogeal
U
واقع در شکم خاک
hypogeous
U
واقع در شکم خاک
hypogynous
U
واقع در زیر تخمدان
terminal
U
واقع در نوک پایان
critical
U
واقع درمرحله انتقال
postcardinal
U
واقع در پشت قلب
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
intermaxillary
U
واقع در میان ارواره ها
to keep one's feet on the ground
<idiom>
U
واقع بین ماندن
middlemost
U
واقع در عین وسط
mid most
U
واقع در عین وسط
intervertebral
U
واقع در میان مهره ها
surfacer
U
جسم واقع در سطح
intra uterine
U
واقع در درون زهدان
intracellular
U
واقع در درون سلول
left-hand
U
واقع در سمت چپی
lobar
U
واقع در قسمتهای ریه
pragmatics
U
فعال واقع بین
left handed
U
واقع در سمت چپ ناشی
intratelluric
U
واقع در درون زمین
laterad
U
واقع درخط افقی
interurban
U
واقع در میان شهرها
midmost
U
واقع در عین وسط
intermontane
U
واقع در میان دو کوه
intermundane
U
واقع در میان دو جهان
intermural
U
واقع در میان دیوارها
interplanetary
U
واقع در بین سیارات
pantropic
U
واقع در مناطق حاره
supraclavicular
U
واقع دربالای ترقوه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com