English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cislunar U واقع بین زمین وماه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intratelluric U واقع در درون زمین
underground U واقع در زیرزمین زیر زمین
dead ground U زمین واقع در زاویه بیروح
intrapermafrost water U ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
bedrock U سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است
antipodal U مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
post mortem U پس از واقع
substantially U در واقع
indeed U در واقع
bestead U واقع
As it were U در واقع
postmortem U پس از واقع
situated or situate U واقع
situates U واقع در
situating U واقع در
situate U واقع در
in reality U در واقع
intradermic U واقع در زیرپوست
intradermal U واقع در زیرپوست
sets U واقع شده
setting up U واقع شده
situated U واقع در جایگزین
set U واقع شده
intralogical U واقع در حدودمنطق
initial U واقع در اغاز
initialed U واقع در اغاز
vanward U واقع درجلو
situated U واقع شده در
intervascular U واقع در میان رگ ها
transpontine U واقع در انسوی پل
initials U واقع در اغاز
realism U واقع گرائی
initialled U واقع در اغاز
realism U واقع گرایی
realism U واقع بینی
initialing U واقع در اغاز
initialling U واقع در اغاز
objectivity U واقع بینی
initiatory U واقع در اول
vega U نسر واقع
intramontane U واقع در کوهستان
superjacent U واقع درفوق
sublunar U واقع در زیرقمر
subjacent U واقع در زیر
down-to-earth U واقع بین
down to earth U واقع بین
onshore U واقع در ساحل
situated or situate U واقع شده
osculant U واقع شونده
sinisteral U واقع درسمت چپ
sincipital U واقع در جلوی سر
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
yonder U واقع درانجا
shipside U واقع در کنارکشتی
postern U واقع درعقب
precordial U واقع در پیش دل
nether U واقع در پایین
limitrophe U واقع در مرز
life like U واقع نما
covenant U واقع شود
covenants U واقع شود
to come to pass U واقع شدن
vertical U واقع در نوک
hinders U واقع درعقب
hindering U واقع درعقب
hindered U واقع درعقب
hinder U واقع درعقب
it lies on the east of U در خاور واقع
occurs U واقع شدن
occurring U واقع شدن
occurred U واقع شدن
occur U واقع شدن
located inside U تو واقع شده
to take place U واقع شدن
take place U واقع شدن
nether U واقع در زیر
mean U واقع دروسط
realist U واقع گرا
realist U واقع بین
trumped up U خلاف واقع
untrue U خلاف واقع
trumped-up U خلاف واقع
lie U واقع شدن
dichasial U واقع در دو طرف
extraception U واقع نگری
extreme position U واقع درمنتهاالیه
realistically U واقع بین
lied U واقع شدن
haemal U واقع درسوی دل
realists U واقع گرا
lumbar U واقع در کمر
realists U واقع بین
meaner U واقع دروسط
procephalic U واقع در جلو سر
meanest U واقع دروسط
lies U واقع شدن
dereism U واقع گریزی
axile U واقع درمحور
capsulate U واقع درکپسول
alpha lyrae U نسر واقع
realistic U واقع گرایانه
realistically U واقع گرایانه
realistic U واقع بین
centric U واقع درمرکز
flight from reality U واقع گریزی
hypodermal U واقع در زیرپوست
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
alpine U واقع در ارتفاع زیاد
etesian U واقع شونده بطورسالیانه
superlunary U واقع بر بالای ماه
mediating U درمیان واقع شدن
superlunar U واقع دربالای ماه
first world U واقع دراروپای غربی
lobar U واقع در قسمتهای ریه
supraclavicular U واقع دربالای ترقوه
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
pragmatics U فعال واقع بین
extern U فاهری واقع در خارج
interstellar U واقع در میان ستارگان
avail U دردسترس واقع شدن
equinoctial U واقع درنزدیکی خط استوا
surfacer U جسم واقع در سطح
caudel U وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
acceptableness U مقبول واقع شدن
postcardinal U واقع در پشت قلب
ciecumoral U واقع درگرداگرد دهن
cislunar U واقع درجو قمر
citied U واقع شده در شهر
pantropical U واقع در مناطق حاره
pantropic U واقع در مناطق حاره
caudate U وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
pre ocular U واقع در جلو چشم
intermediate U در میان واقع شونده
ultramarine U واقع در انسوی دریا
downstairs U واقع در طبقه زیر
premedian U واقع در نیمه قدامی
become entitled to U مصداق ..... واقع شدن
premedial U واقع در نیمه قدامی
prehepatic U واقع در جلو جگر
precostal U واقع در پیش دنده ها
dextral U واقع درطرف راست
pragmatic U فعال واقع بین
head U دربالا واقع شدن
subsolar U واقع در نواحی گرمسیر
sublingual U واقع درزیر زبان
endocardial U واقع دردرون قلب
sublunary U واقع در زیر ماه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com