Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
epigynous
U
واقع بروی تخمدان برمادگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
zonate
U
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
hypogynous
U
واقع در زیر تخمدان
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to fall down
U
بروی درافتادن
You are most welcome .
U
قدمتان بروی چشم
the men were locked out
U
در را بروی کارگران بستند
theatricalize
U
بروی صحنه اوردن
to eat the leek
U
بروی مبارک خودنیاوردن
cross
U
قلم کشیدن بروی
crosser
U
قلم کشیدن بروی
crosses
U
قلم کشیدن بروی
crossest
U
قلم کشیدن بروی
To drow ( pull ) a gun on some one .
U
بروی کسی اسلحه کشیدن
Dont let on that you know.
U
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
Where do you want to go this time of night ?
U
این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
I forbid you to go . Heaven help you if you go !
U
اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
He closed the door against the peace agreement.
U
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
chest roll
U
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
ovaries
U
تخمدان
ovary
U
تخمدان
acapsular
U
بی تخمدان
ovarium
U
تخمدان
fruiting body
U
تخمدان
drill box
U
تخمدان
matrix or matrices
U
تخمدان
ovisac
U
تخمدان
sisyphus
U
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
ovarial
U
مربوط به تخمدان
apple core
U
تخمدان سیب
matrices
U
شکم تخمدان
ovariectomy
U
تخمدان برداری
gymnogynous
U
برهنه تخمدان
ovarian
U
مربوط به تخمدان
spays
U
بی تخمدان کردن
spayed
U
بی تخمدان کردن
spay
U
بی تخمدان کردن
ovaritis
U
التهاب تخمدان
ovariotomy
U
تخمدان شکافی
pod
U
تخمدان نیام
pods
U
تخمدان نیام
monostylous
U
دارای یک ساقه تخمدان
ootheca
U
تخمدان سوسک هاگذان
inferior ovary
U
تخمدان پایین افتاده
encyst
U
در کیسه یا تخمدان قرار دادن
loculus
U
سلول یا حفره تخمدان مرکب
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
legumen
U
حبه لوبیا و باقلاو مانند انها تخمدان
lodicule
U
یکی از دو پایه غشاء نازک تخمدان گیاهان
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
geld
U
بی تخمدان کردن محروم کردن
situated or situate
U
واقع
post mortem
U
پس از واقع
postmortem
U
پس از واقع
situating
U
واقع در
indeed
U
در واقع
situates
U
واقع در
bestead
U
واقع
situate
U
واقع در
substantially
U
در واقع
As it were
U
در واقع
in reality
U
در واقع
realists
U
واقع گرا
sincipital
U
واقع در جلوی سر
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
shipside
U
واقع در کنارکشتی
procephalic
U
واقع در جلو سر
lumbar
U
واقع در کمر
realist
U
واقع گرا
realists
U
واقع بین
haemal
U
واقع درسوی دل
initiatory
U
واقع در اول
situated
U
واقع در جایگزین
flight from reality
U
واقع گریزی
situated
U
واقع شده در
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
extraception
U
واقع نگری
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
realistic
U
واقع گرایانه
precordial
U
واقع در پیش دل
postern
U
واقع درعقب
trumped-up
U
خلاف واقع
intramontane
U
واقع در کوهستان
it lies on the east of
U
در خاور واقع
centric
U
واقع درمرکز
life like
U
واقع نما
capsulate
U
واقع درکپسول
limitrophe
U
واقع در مرز
osculant
U
واقع شونده
located inside
U
تو واقع شده
alpha lyrae
U
نسر واقع
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
intradermic
U
واقع در زیرپوست
realistic
U
واقع بین
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
realistically
U
واقع بین
realistically
U
واقع گرایانه
dichasial
U
واقع در دو طرف
dereism
U
واقع گریزی
intradermal
U
واقع در زیرپوست
trumped up
U
خلاف واقع
axile
U
واقع درمحور
yonder
U
واقع درانجا
vertical
U
واقع در نوک
vega
U
نسر واقع
nether
U
واقع در پایین
to come to pass
U
واقع شدن
down-to-earth
U
واقع بین
down to earth
U
واقع بین
onshore
U
واقع در ساحل
transpontine
U
واقع در انسوی پل
vanward
U
واقع درجلو
nether
U
واقع در زیر
covenants
U
واقع شود
covenant
U
واقع شود
objectivity
U
واقع بینی
lies
U
واقع شدن
lied
U
واقع شدن
lie
U
واقع شدن
meanest
U
واقع دروسط
meaner
U
واقع دروسط
mean
U
واقع دروسط
untrue
U
خلاف واقع
realism
U
واقع بینی
realism
U
واقع گرایی
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
set
U
واقع شده
realism
U
واقع گرائی
occur
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
take place
U
واقع شدن
subjacent
U
واقع در زیر
initialing
U
واقع در اغاز
realist
U
واقع بین
superjacent
U
واقع درفوق
initialed
U
واقع در اغاز
sublunar
U
واقع در زیرقمر
initial
U
واقع در اغاز
to take place
U
واقع شدن
situated or situate
U
واقع شده
occurs
U
واقع شدن
hinder
U
واقع درعقب
hindered
U
واقع درعقب
hindering
U
واقع درعقب
initials
U
واقع در اغاز
initialling
U
واقع در اغاز
hinders
U
واقع درعقب
initialled
U
واقع در اغاز
intermundane
U
واقع در میان دو جهان
southwestern
U
واقع در جنوب غربی
southwest
U
واقع در جنوب غربی
intermaxillary
U
واقع در میان ارواره ها
intermural
U
واقع در میان دیوارها
interplanetary
U
واقع در بین سیارات
subocular
U
واقع درزیر چشم
interseptal
U
واقع در میان جدارها
subcartilaginous
U
واقع در زیر غضروف
interseptal
U
واقع در میان پره ها
intertribal
U
واقع در میان قبیله ها
intermontane
U
واقع در میان دو کوه
interjacent
U
در میان واقع شونده
interfacial
U
واقع در میان دورو
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
interaxal
U
واقع در میان دو کوه
interaxial
U
واقع در میان دو کوه
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
intercililary
U
واقع در میان ابروها
interdental
U
واقع در میان دو دندان
situated to the right
U
واقع دردست راست
interdigital
U
واقع در میان انگشتان
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
interscapular
U
واقع در میان دو کتف
interurban
U
واقع در میان شهرها
subsolar
U
واقع در نواحی گرمسیر
subsacral
U
واقع درزیراستخوان خاجی
postcardinal
U
واقع در پشت قلب
lobar
U
واقع در قسمتهای ریه
superlunar
U
واقع دربالای ماه
superlunary
U
واقع بر بالای ماه
ventral
U
واقع بر روی شکم
mid most
U
واقع در عین وسط
middlemost
U
واقع در عین وسط
supraclavicular
U
واقع دربالای ترقوه
midmost
U
واقع در عین وسط
surfacer
U
جسم واقع در سطح
midship
U
واقع درمیان کشتی
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
pantropical
U
واقع در مناطق حاره
to suffer wrong
U
مظلوم واقع شدن
pantropic
U
واقع در مناطق حاره
pragmatics
U
فعال واقع بین
pre ocular
U
واقع در جلو چشم
to keep one's feet on the ground
<idiom>
U
واقع بین ماندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com