Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
externalised
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalises
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalising
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalize
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalized
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalizes
U
واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing
U
واقعیت خارجی قائل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pragmatism
U
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
positive externalities
U
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
exterior angle
U
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary
U
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity
U
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
outwork
U
استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange
U
پول خارجی ارز خارجی
wilson
U
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies
U
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
tellers
U
قائل
teller
U
قائل
ditheist
U
قائل بدوخدا
discriminator
U
قائل به تبعیض
euhemerism
U
قائل شدن
disallows
U
قائل نشدن
disallowing
U
قائل نشدن
disallowed
U
قائل نشدن
disallow
U
قائل نشدن
prices
U
بها قائل شدن
forejudge
U
تبعیض قائل شدن
price
U
بها قائل شدن
forjudge
U
تبعیض قائل شدن
to d. a distinction
U
فرقی قائل شدن
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
make an exception
U
استثناء قائل شدن
discriminate
U
تبعیض قائل شدن
valuers
U
ارزش قائل شونده
discriminates
U
تبعیض قائل شدن
discriminated
U
تبعیض قائل شدن
valuer
U
ارزش قائل شونده
realities
U
واقعیت
reality
U
واقعیت
entelechy
U
واقعیت
actuality
U
واقعیت
facts
U
واقعیت
fact
U
واقعیت
verity
U
واقعیت
actuality or actualness
U
واقعیت
verities
U
واقعیت
virtuality
U
واقعیت
deification
U
قائل به الوهیت شخص یاچیزی
dualize
U
دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
segregating
U
تبعیض نژادی قائل شدن
preferentially
U
با قائل شدن حقوق امتیازی
segregate
U
تبعیض نژادی قائل شدن
segregates
U
تبعیض نژادی قائل شدن
demurs
U
استثنا قائل شدن تاخیر
to make an exception
U
استثنا کردن یا قائل شدن
valorize
U
ارزش قائل شدن برای
overvalue
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalued
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
demurring
U
استثنا قائل شدن تاخیر
demurred
U
استثنا قائل شدن تاخیر
demur
U
استثنا قائل شدن تاخیر
stand in awe of
<idiom>
U
احترام قائل شدن برای
overvaluing
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues
U
بیش از حد ارزش قائل شدن
exchanged stabilization fund
U
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
bring inbeing
U
واقعیت دادن
put into practice
U
واقعیت دادن
objective reality
U
واقعیت عینی
objective reality
U
واقعیت برونی
put into effect
U
واقعیت دادن
bring into being
U
واقعیت دادن
fulfilled
U
واقعیت دادن
empirical reality
U
واقعیت تجربی
make a reality
U
واقعیت دادن
fulfill
[American]
U
واقعیت دادن
fulfill
U
واقعیت دادن
accomplish
U
واقعیت دادن
execute
U
واقعیت دادن
actualization
U
واقعیت دادن
actualize
U
واقعیت دادن
carry out
U
واقعیت دادن
reality principle
U
اصل واقعیت
reality testing
U
واقعیت ازمایی
put inpractice
U
واقعیت دادن
make something happen
U
واقعیت دادن
carry into effect
U
واقعیت دادن
misrepresentation
U
قلب واقعیت
fulfils
U
واقعیت دادن
fulfills
U
واقعیت دادن
fulfilling
U
واقعیت دادن
fulfil
U
واقعیت دادن
put ineffect
U
واقعیت دادن
objectivity
U
هستی واقعیت
realism
U
واقعیت گرایی
reality therapy
U
واقعیت درمانی
subjective reality
U
واقعیت ذهنی
actualise
[British]
U
واقعیت دادن
actualize
U
واقعیت دادن
verisimilitude
U
شباهت به واقعیت
carry ineffect
U
واقعیت دادن
unreality
U
عدم واقعیت
implement
U
واقعیت دادن
to tread on somebody's foot
<idiom>
U
برای کسی تبعیض قائل شدن
deifies
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deify
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
to hold somebody in esteem
U
برای کسی احترام قائل شدن
monolater
U
قائل بچند خداو پرستنده یکی
deified
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
favoritism
U
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
specifies
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
euhemerize
U
اساس تاریخی قائل شدن برای
deifying
U
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
specifying
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
specify
U
جنبه خاصی قائل شدن برای
wise up to
<idiom>
U
بالاخره فهمیدن واقعیت
bovarism
U
در هم امیزی خیال و واقعیت
anthropomorphize
U
جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
anthropomorphism
U
قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
I would like to know the truth.
U
من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
pin down
<idiom>
U
اجبار شخصی دربیان واقعیت
realism
U
مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
prize
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
a bitter pill to swallow
<idiom>
U
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
I would like to learn the truth.
U
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
matter-of-fact
<idiom>
U
چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
pragmatics
U
فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
pragmatic
U
فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
gap analysis
U
تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
stat
[on something]
U
واقعیت ها به صورت اعداد
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
ritualize
U
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
nonmonetarists
U
ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
misrepresentation
U
در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
swelled head
<idiom>
U
(خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
differentiating
U
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiate
U
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiates
U
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
back berm
U
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
exteriors
U
خارجی
externals
U
خارجی
abextra
U
خارجی
alien
U
خارجی
outer
U
خارجی
outward
U
خارجی
exterior
U
خارجی
gringo
U
خارجی
gringos
U
خارجی
extra
U
خارجی
outside
U
خارجی
outsides
U
خارجی
exogenous
U
خارجی
exosphere
U
خارجی
exoteric
U
خارجی
oversea
U
خارجی
outboard
U
خارجی
extras
U
خارجی
international line
U
خط خارجی
peripheral
U
خارجی
external
U
خارجی
aliens
U
خارجی
extern
U
خارجی
outsider
U
خارجی
outsiders
U
خارجی
extra-
U
خارجی
extraneous
U
خارجی
exotic
U
خارجی
foreign
U
خارجی
outside view
U
منظره خارجی
outside power
U
جریان خارجی
external force
U
نیروی خارجی
external storage
U
حافظه خارجی
external label
U
برچسب خارجی
external load
U
بار خارجی
external interrupt
U
وقفه خارجی
external memory
U
حافظه خارجی
external storage
U
انباره خارجی
external security
U
امنیت خارجی
external reperence
U
ارجاع خارجی
external reference
U
مرجع خارجی
external pressure
U
فشار خارجی
outside cause
U
علت خارجی
external sort
U
جورکردن خارجی
external operation
U
عملیات خارجی
external menory
U
حافظه خارجی
outside diameter
U
قطر خارجی
external docuhentation
U
مستندات خارجی
strangest
U
خارجی غریبه
exterior varnish
U
جلای خارجی
facade
U
نمای خارجی
facades
U
نمای خارجی
overseas agent
U
نماینده خارجی
overseas trade
U
معاملات خارجی
exosphere
U
قسمت خارجی جو
exterior varnish
U
لاک خارجی
outwork
U
سنگر خارجی
external armature
U
ارمیچر خارجی
external delay
U
تاخیر خارجی
external circuit
U
مدار خارجی
external cost
U
هزینه خارجی
external control
U
کنترل خارجی
external command
U
فرمان خارجی
outward opening
U
دهانه خارجی
external combustion
U
احتراق خارجی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com