Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
settle
U
واریز کردن تصفیه کردن
settles
U
واریز کردن تصفیه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
even
U
واریز کردن
squared
U
واریز کردن
squares
U
واریز کردن
settle
U
واریز کردن
squaring
U
واریز کردن
settles
U
واریز کردن
square
U
واریز کردن
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
to try out
U
خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
clean-up
U
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up
U
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
urbanises
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanize
U
صاف کردن تصفیه کردن
establish
U
تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanized
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizing
U
صاف کردن تصفیه کردن
settles
U
تصفیه کردن سازش کردن
settle
U
تصفیه کردن سازش کردن
establishing
U
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes
U
تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanised
U
صاف کردن تصفیه کردن
etherealize
U
اسمانی کردن تصفیه کردن
puriform
U
پاک کردن تصفیه کردن
urbanising
U
صاف کردن تصفیه کردن
accommodate
U
تصفیه کردن
reconciling
U
تصفیه کردن
compounds
U
تصفیه کردن
to pay off
U
تصفیه کردن
reconciles
U
تصفیه کردن
clarifies
U
تصفیه کردن
accommodated
U
تصفیه کردن
reconcile
U
تصفیه کردن
to pay out
U
تصفیه کردن
accommodates
U
تصفیه کردن
administers
U
تصفیه کردن
sublimate
U
تصفیه کردن
administering
U
تصفیه کردن
compound
U
تصفیه کردن
refines
U
تصفیه کردن
refine
U
تصفیه کردن
filters
U
تصفیه کردن
filter
U
تصفیه کردن
administer
U
تصفیه کردن
clarify
U
تصفیه کردن
depurate
U
تصفیه کردن
to a upon
U
تصفیه کردن
sublimated
U
تصفیه کردن
sublimates
U
تصفیه کردن
sublimating
U
تصفیه کردن
administered
U
تصفیه کردن
clarifying
U
تصفیه کردن
rectify
U
تصفیه کردن
rectifies
U
تصفیه کردن
calcine
U
تصفیه کردن
tries
U
تصفیه کردن
to set at rest
U
تصفیه کردن
rarify
U
تصفیه کردن
puriform
U
تصفیه کردن
accord
U
تصفیه کردن
accorded
U
تصفیه کردن
rarefy
U
تصفیه کردن
accords
U
تصفیه کردن
smeet
U
تصفیه کردن
compounded
U
تصفیه کردن
rectified
U
تصفیه کردن
try
U
تصفیه کردن
air refining
U
با هوا تصفیه کردن
chastening
U
تصفیه وتزکیه کردن
purify
U
تصفیه کردن پالودن
purifies
U
تصفیه کردن پالودن
chastened
U
تصفیه وتزکیه کردن
check out
U
تصفیه حساب کردن
refine
U
تصفیه کردن پالودن
chasten
U
تصفیه وتزکیه کردن
chastens
U
تصفیه وتزکیه کردن
to make odds even
U
اختلافات را تصفیه کردن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
settles
U
تصفیه حساب کردن
purifying
U
تصفیه کردن پالودن
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
settle
U
تصفیه حساب کردن
refines
U
تصفیه کردن پالودن
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
accommodated
U
وفق دادن تصفیه کردن
accommodate
U
وفق دادن تصفیه کردن
age harden
U
تصفیه کردن عمل اوردن
accommodates
U
وفق دادن تصفیه کردن
to pay up
U
حساب پس از افت را تصفیه کردن
smelted
U
تصفیه کردن گداخته شدن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelts
U
تصفیه کردن گداخته شدن
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelt
U
تصفیه کردن گداخته شدن
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pattinsonprocess
U
عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
landslide
U
واریز
settlement
U
واریز
settlements
U
واریز
landslides
U
واریز
acquittal
U
واریز
settle
U
واریز
settles
U
واریز
landslide
U
واریز زمین
open
U
واریز نشده
open
U
بی دفاع واریز نش
acquittals
U
تبرئه واریز
opened
U
بی دفاع واریز نش
opens
U
واریز نشده
outstanding
U
واریز نشده
opens
U
بی دفاع واریز نش
quits
U
واریز شده
outstandingly
U
واریز نشده
opened
U
واریز نشده
liquidators
U
حساب واریز کننده
liquidator
U
حساب واریز کننده
split the difference
<idiom>
U
واریز اختلاف پول
solvable
U
واریز شدنی قابل پرداخت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
elegit
U
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com