English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
importer U وارد کننده
importers U وارد کننده
impoter U وارد کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
text U وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
texts U وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
Other Matches
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
relevant U وارد
to make an entry of U وارد
hep U وارد
pertinenet U وارد به
intrant U وارد
infare U وارد
comer U وارد
conscious U وارد
familiar U وارد در
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
importing U وارد کردن
inflictable U وارد اوردنی
conversant U وارد متبحر
immigrants U تازه وارد
imported U وارد کردن
bring in U وارد کردن
entered U وارد شدن
import U وارد کردن
importable U وارد کردنی
arrive U وارد شدن
arrived U وارد شدن
arrives U وارد شدن
check in U وارد شدن
newcomers U تازه وارد
newcomer U تازه وارد
arriving U وارد شدن
check-in U وارد شدن
check-ins U وارد شدن
enter U وارد شدن
incomer U شخص وارد
impotable U وارد کردنی
inputting U وارد کردن
knowledgeable U وارد بکار
inbound U وارد شونده
enters U وارد شدن
incoming U وارد شونده
carechumen U تازه وارد
immigrant U تازه وارد
get in U وارد شدن
ingoing U وارد شونده
arrived in paris U وارد شدم
initiating U وارد کردن
initiates U وارد کردن
versant U اشنا وارد
initiated U وارد کردن
intervener U وارد ثالث
make an entry U وارد کردن
initiate U وارد کردن
lic U وارد بودن
the post has come U پست وارد شد
inducting U وارد کردن
entrant U وارد شونده
entrants U وارد شونده
proficient U وارد به فن با لیاقت
inducted U وارد کردن
new comer U تازه وارد
inducts U وارد کردن
induct U وارد کردن
ravaging U خرابی وارد اوردن
initiate U تازه وارد کردن
barge U سرزده وارد شدن
barged U سرزده وارد شدن
ravage U خرابی وارد اوردن
ravaged U خرابی وارد اوردن
ravages U خرابی وارد اوردن
inflict U ضربت وارد اوردن
muscle U بزور وارد شدن
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
put into port U وارد بندر شدن
to crash in [to a party] U سر زده وارد شدن
to barge in U سر زده وارد شدن
He entered at that very moment . U درهمان لحظه وارد شد
I slipped into the room . U یواشکی وارد اطاق شد
naturalises U جزوزبانی وارد شدن
circumstantiate U وارد جزئیات شدن
initiates U تازه وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
naturalizing U جزوزبانی وارد شدن
naturalizes U جزوزبانی وارد شدن
naturalising U جزوزبانی وارد شدن
central load U نیروی وارد به مرکز
To enter the field . U وارد معرکه شدن
inflicted U ضربت وارد اوردن
barges U سرزده وارد شدن
inflicting U ضربت وارد اوردن
inflicts U ضربت وارد اوردن
enters U وارد یا ثبت کردن
initiated U تازه وارد کردن
naturalize U جزوزبانی وارد شدن
enter the game U وارد بازی شدن
log in U وارد شدن به سیستم
blemish خسارت وارد کردن
entered U وارد یا ثبت کردن
log on U وارد شدن به سیستم
enter U وارد یا ثبت کردن
reimport U دوباره وارد کردن
imported U عمل وارد کردن
entering group U گروه وارد شونده
importing U عمل وارد کردن
leakage U به خزانه وارد نمیشود
ward leonard control U کنترل وارد لئونارد
seacraft U وارد به رموزدریا نوردی
impotable U مجازبرای وارد شدن
new arrived U تازه وارد شده
inflict casualty U خسارت وارد کردن
tenderfoot U ادم تازه وارد
rosters U وارد صورت کردن
import U عمل وارد کردن
To enter politics . U وارد سیاست شدن
endamage U خسارت وارد اوردن
To barge in on someone. U سر زده وارد شدن
to become personal U وارد شخصیات شدن
leakages U به خزانه وارد نمیشود
To go into detailes. U وارد جزئیات شدن
muscles U بزور وارد شدن
weather wise U وارد بجریانات روز
roster U وارد صورت کردن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
input U عمل وارد کردن اطلاعات
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
involve U گیر انداختن وارد کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
form U یات مربوطه را وارد میکند
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
involving U گیر انداختن وارد کردن
in- U توپی که وارد دروازه شده
formed U یات مربوطه را وارد میکند
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
forms U یات مربوطه را وارد میکند
the strain on a rope U فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
to take toll of any one U تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
in U توپی که وارد دروازه شده
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
uncharted U در نقشه یاجدول وارد نشده
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
incurs U متحمل شدن وارد امدن
expansion team U تیم تازه وارد به لیگ
mode U یات مربوطه را وارد میکند
credit U درستون بستانکار وارد کردن
incur U متحمل شدن وارد امدن
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
modes U یات مربوطه را وارد میکند
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
To make a forcible entry into a building. U بزور وارد ساختمانی شدن
As I entered the house… U هینطور که وارد خانه شدم
She entered the room as naked as the day she was born . U لخت وعور وارد اتاق شد
incurring U متحمل شدن وارد امدن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
Enter it in the books . U آنرا دردفاتر وارد کنید
credits U درستون بستانکار وارد کردن
To enter the arena . U وارد میدان کسی شدن
incurred U متحمل شدن وارد امدن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
inflicts U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com