English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargaining U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
bootleg U معامله قاچاقی انجام دادن
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
counter U جواب دادن معامله بمثل کردن با
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
To buy a pig in a poke. U چشم بسته معامله ای را انجام دادن
countering U جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered U جواب دادن معامله بمثل کردن با
transfer U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
shifted U انتقال تیر دادن
shift U انتقال تیر دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
demise U انتقال دادن مال
shuttled U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
table U به جدولی انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
package deals U معامله کلی معامله چکی
package deal U معامله کلی معامله چکی
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
futures goods U کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
fradulent conveyance U معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
returns U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
bargain U معامله
negotiations U معامله
bargaining U معامله
transaction U معامله
negotiation U معامله
transactions U معامله
penny worth U معامله
dealing U معامله
transactor U معامله گر
bargained U معامله
bargains U معامله
sells U معامله
trucks U معامله
treament U معامله
trucked U معامله
selling U معامله
truckman U معامله گر
trucking U معامله
truck U معامله
sell U معامله
trade in for U معامله کردن
strike a bargain U معامله کردن
hedgehoggy U سخت معامله
do business U معامله کردن
trucking U معامله کردن
reciprocity U معامله بمثل
barterer U معامله گر پایاپای
bargaining U معامله باصرفه
reciprocation U معامله متقابله
valid transaction U معامله صحیح
trucked U معامله کردن
terms of trade U شرایط معامله
venturing U معامله قماری
ventures U معامله قماری
dealing U خریدوفروش و معامله
ventured U معامله قماری
venture U معامله قماری
intercourse U مراوده معامله
reciprocal treatment U معامله متقابله
truck U معامله کردن
to take U معامله قماری
forward dealing U معامله به وعده
forward purchase U معامله سلف
private treaty U معامله خصوصی
negotiable U قابل معامله
reciprocity U معامله به مثل
arbitrage U معامله با منفعت
dealing in futures U معامله سلف
credit sale U اعتبار در معامله
package deals U معامله یکجا
bargains U معامله باصرفه
transacts U معامله کردن
transacting U معامله کردن
transacted U معامله کردن
transact U معامله کردن
sell-outs U معامله کردن
sell-out U معامله کردن
short sale U معامله سلف
option U اختیار معامله
options U اختیار معامله
bargain U معامله باصرفه
trucks U معامله کردن
arbitrage U معامله به سود
bargained U معامله باصرفه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com