English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
derived units U واحدهای فرعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subspecies U قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass U گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
si unites U واحدهای SI
hardware U واحدهای فیزیکی
electric unit U واحدهای الکتریکی
electromagnetic units U واحدهای الکترومغناطیسی
emu U واحدهای الکترومغناطیسی
fundamental unit U واحدهای اصلی
practical unit U واحدهای عملی
emus U واحدهای الکترومغناطیسی
recommend units U واحدهای پیشنهادی
alternative unit U واحدهای دیگر
international units U واحدهای جهانی برق
absolute electrical units U واحدهای الکتریکی مطلق
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
units of measurment U واحدهای اندازه گیری
atomistic society U واحدهای کوچک تولیدی
budgetary control U کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
international call U سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
discrete U که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
metric system U سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
engineering units U واحدهای اندازه گیری بکارگرفته شده برای یک متغیرپردازشی
warp set U [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
assembly U کارخانهای که واحدهای آن از قط عاتی از کارخانه هایی دیگر و در کنار هم جمع شده اند
partitions U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
control unit U قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
polymer U جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymers U جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
federal government U دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
planck law U مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
main line program U بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
stbtitle U عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
sublease U اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
tributary U فرعی
sub dam U سد فرعی
branch line U خط فرعی
branch lines U خط فرعی
tributaries U فرعی
inferior U فرعی
spillover effect U اثر فرعی
inferiors U فرعی
subsidiaries U فرعی
accessorial U فرعی
half deck U پل فرعی
adjuncts U فرعی
lateral U فرعی
derivatives U فرعی
derivative U فرعی
adjunct U فرعی
petty U فرعی
second class U فرعی
incidents U فرعی
incident U فرعی
subsidiary U فرعی
extrinsic U فرعی
accessory U فرعی
succursal U فرعی
secondary effect U اثر فرعی
by-effect U اثر فرعی
adverse reaction U اثر فرعی
secondary U فرعی
fall-out [side effect] U اثر فرعی
min U فرعی
byeffect U اثر فرعی
by U فرعی
ancillary U فرعی
subaltern U فرعی
subalterns U فرعی
minor U فرعی
dixings U ارایشهای فرعی
by product U نتیجه فرعی
diverticulum U جاده فرعی
daughter chain U زنجیر فرعی
secondary unit U واحد فرعی
derived unit U واحد فرعی
derived units U احاد فرعی
dog leg U شاخه فرعی
extension telephone U تلفن فرعی
incidentals U اقلام فرعی
incidental effect U اثر فرعی
floor jack U اهرم فرعی
annexe U ساختمان فرعی
jamb-shaft U ستون فرعی
lay-shaft U میله فرعی
intercardinal headings U جهات فرعی
cotype U نوعی فرعی
extension U شماره فرعی
by path U جاده فرعی
by lane U کوچه فرعی
slave station U ایستگاه فرعی
by pass U گذرگاه فرعی
by pass U لوله فرعی
bye election U انتخابات فرعی
by election U انتخابات فرعی
bracteole U برگچه فرعی
borrowed light U نورگیر فرعی
spur track U جاده فرعی
by product U فراورده فرعی
coproduct U محصول فرعی
consequent pole U قطب فرعی
colonnette U ستون فرعی
byroad U جاده فرعی
byname U اسم فرعی
by work U کار فرعی
by way U راه فرعی
overtone U صدای فرعی
by product material U فراورده فرعی
by product U محصول فرعی
blessed folder U مخزن فرعی
intercardinal points U جهات فرعی
subclass U طبقه فرعی
sideway U فرعی از پهلو
sidepiece U چیز فرعی
submenu U منوی فرعی
side show U موضوع فرعی
side show U نمایش فرعی
subsidiary occupations U مشاغل فرعی
side line occupations U مشاغل فرعی
side effects U اثرات فرعی
side dish U غذاهای فرعی
suborder U راسته فرعی
substation U ایستگاه فرعی
secondary stress U خستگی فرعی
subclass U شعبه فرعی
subspace U فضای فرعی
subinterval U فاصله فرعی
subagency U نمایندگی فرعی
sub station U پست فرعی
sub sector U بخش فرعی
subdirectory U فهرست فرعی
subfamily U خانواده فرعی
sub network U شبکه فرعی
subfamily U تیره فرعی
subsidiary company U شرکت فرعی
subgenus U جنس فرعی
sub contractor U پیمانکار فرعی
stop street U خیابان فرعی
subgenus U تیره فرعی
subharmonic U هماهنگ فرعی
secondary stairs U پلکان فرعی
underplot U داستان فرعی
byway U راه فرعی
byways U راه فرعی
minor elements U عناصر فرعی
minor constituent U عنصر فرعی
minor arts U هنرهای فرعی
link road U راه فرعی
subordinate clause U جملهوارهی فرعی
lay shaft U میله فرعی
subordinate clauses U جملهوارهی فرعی
walk-on U بازیگر فرعی
DIVERSION U راه فرعی
token money U پول فرعی
minor league U لیگ فرعی
secondary port U بندر فرعی
secondary markets U بازارهای فرعی
second fiddle U شخص فرعی
substrate U شکل فرعی
rootlet U ریشه فرعی
retort tar U قطران فرعی
radicle U فرعی نازک
quadrantal points U جهات فرعی
pseudocarp U میوه فرعی
probative U حقایق فرعی
sugroup U دسته فرعی
municipal road U راه فرعی
tine U شاخ فرعی
side issue U موضوع فرعی
subsection U قسمت فرعی
by-products U محصول فرعی
by-product U محصول فرعی
adjuncts U صفت فرعی
subcontracted U قرارداد فرعی
insets U نقشه فرعی
inset U نقشه فرعی
subcontract U قرارداد فرعی
subcommittees U کمیسیون فرعی
subcommittees U کمیته فرعی
subcommittee U کمیسیون فرعی
subcommittee U کمیته فرعی
subcontracting U قرارداد فرعی
adjunct U صفت فرعی
subsections U قسمت فرعی
sidetracked U جاده فرعی
subdivision U بخش فرعی
subdivisions U بخش فرعی
side-effects U اثر فرعی
side-effect U اثر فرعی
annex U شعبه فرعی
side effect U اثر فرعی
subsidiary U متمم فرعی
annexes U شعبه فرعی
sidetrack U جاده فرعی
bypass U مسیر فرعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com